۵۷ - “تابوت عهد به دست فلسطینیان میافتد”
- ۱ - “چرا گناه اجازه داده شد؟”
- ۲ - “آفرینش”
- ۳ - “وسوسه و سقوط در گناه”
- ۴ - “نقشه نجات”
- ۵ - “قائن و هابیل”
- ۶ - “شیث و خنوخ”
- ۷ - “طوفان”
- ۸ - بعد از طوفان
- ۹ - “آغاز هفته”
- ۱۰ - “برج بابل”
- ۱۱ - “دعوت از ابراهیم”
- ۱۲ - “ابراهیم در کنعان”
- ۱۳ - “آزمایش ایمان”
- ۱۴ - “نابودی سُدُم”
- ۱۵ - “ازدواج اسحاق”
- ۱۶ - “یعقوب و عیسو”
- ۱۷ - “فرار یعقوب و زندگی در تبعید”
- ۱۸ - “شب مجادله”
- ۱۹ - “مراجعت یعقوب به کنعان”
- ۲۰ - “یوسف در مصر”
- ۲۱ - “یوسف و برادرانش”
- ۲۲ - “موسی”
- ۲۳ - “بلایای مصر”
- ۲۴ - “فَصَح”
- ۲۵ - “خروج از مصر”
- ۲۶ - ” از دریای سرخ تا سینا”
- ۲۷ - “احکام داده شده به اسرائیل”
- ۲۸ - “بت پرستی در سینا”
- ۲۹ - “دشمنی شیطان برعلیه احکام خداوند”
- ۳۰ - “خیمه عبادت و آئین های آن”
- ۳۱ - “گناه ناداب و ابیهو”
- ۳۲ - “شریعت و عهدها”
- ۳۳ - “از سینا تا قادش”
- ۳۴ - “دوازده جاسوس”
- ۳۵ - “عصیان قورح”
- ۳۶ - “در بیابان”
- ۳۷ - “صخره کوبیده”
- ۳۸ - “سفری به دور آدوم”
- ۳۹ - “پیروزی بر باشان”
- ۴۰ - “ماجرای بلعام”
- ۴۱ - “ارتداد در اردن”
- ۴۲ - “فرمان مکرر”
- ۴۳ - “مرگ موسی”
- ۴۴ - “عبور از اردن”
- ۴۵ - “سقوط اریحا”
- ۴۴ - “دعاهای خیر و نفرین ها”
- ۴۷ - “هم پیمانی با جبعونیان”
- ۴۸ - “تقسیم کنعان”
- ۵۰ - “ده یکها و هدایا”
- ۵۱ - “خداوند نگاهدارنده فقیران است”
- ۵۲ - “اعیاد سالانه”
- ۵۳ - ” داوران نخستین ”
- ۵۶ - “سامسون”
- ۵۵ - “سموئیل کوچک”
- ۵۶ - ” عیلی و پسرانش”
- ۵۷ - “تابوت عهد به دست فلسطینیان میافتد”
- ۵۸ - “مدرسه انبیا”
- ۵۹ - “نخستین پادشاه اسرائیل”
- ۶۰ - “گستاخی شاؤل”
- ۶۱ - “برکناری شاؤل”
- ۶۲ - “تدهین داود”
- ۶۳ - “داود و جلیات”
- ۶۴ - “داود گریزان”
- ۶۵ - “جوانمردی داود”
- ۶۶ - “مرگ شاؤل”
- ۶۷ - “جادوگری دیرینه و امروزه”
- ۶۸ - “داود در صقلغ”
- ۶۹ - “داود بر تخت مینشیند”
- ۷۰ - “پادشاهی داود”
- ۷۱ - “گناه و توبه داود”
- ۷۲ - “شورش آبشالوم”
- ۷۳ - “واپسین سالهای داود”
Search Results
- Results
- Related
- Featured
- Weighted Relevancy
- Content Sequence
- Relevancy
- Earliest First
- Latest First
- Exact Match First, Root Words Second
- Exact word match
- Root word match
- EGW Collections
- All collections
- Lifetime Works (1845-1917)
- Compilations (1918-present)
- Adventist Pioneer Library
- My Bible
- Dictionary
- Reference
- Short
- Long
- Paragraph
No results.
EGW Extras
Directory
۵۷ - “تابوت عهد به دست فلسطینیان میافتد”
این بخش براساس اول سموئیل بابهای ۳ تا ۷ نوشته شده است. PA 536.1
هشدار دیگری باید به خاندان عیلی داده میشد. خداوند دیگر نمیتوانست با کاهن اعظم و پسرانش در ارتباط باشد؛ گناهانشان همچون ابری ضخیم مانع حضور روح مقدسش گشته بودند. اما در میان آن شرارتها، دل سموئیل کوچک با خداوند راست ماند، و پیام محکومیت برای خانه عیلی همانا آغاز مأموریت سموئیل در جایگاه والامقامترین نبی بود. PA 536.2
“و در آن روزها کلام خداوند نادر بود و رؤیا مکشوف نمیشد. و در آن زمان واقع شد که چون عیلی در جایش خوابیده بود و چشمانش آغاز تار شدن نموده، نمیتوانست دید و چراغ خدا هنوز خاموش نشده و سموئیل در هیکل خداوند، جایی که تابوت خدا بود، میخوابید، خداوند سموئیل را خواند.” کودک خردسالی که تصور نمود این صوت از عیلی بوده است با حیرت به سوی بستر کاهن دوید و گفت: “اینک حاضرم زیرا مرا خواندی” پاسخ آمد. “بخواندم؛ برگشته، بخواب!” سموئیل سه بار فراخوانده شد، و او سه مرتبه همین عمل را انجام داد. آنگاه بود که عیلی دریافت این صدای اسرارآمیز، ندای خداوند است. خداوند خادم برگزیدهاش، آن مرد سپيدموی، درگذشت، تا با کودکی تکلم نماید. خود این امر، بدترین مؤاخذهای بود که برای عیلی و خانوادهاش پیش آمده بود. PA 536.3
هیچ حسادت و بخلی در دل عیلی بیدار نشد. سموئیلی را راهنمایی کرد. که اگر باز هم خوانده شد، پاسخ دهد، “ای خداوند بفرما زیرا که بنده تو میشنود.” یک بار دیگر آن صدا شنیده شد، و کودک پاسخ داد: “بفرما زیرا که بنده تو میشنود.” این فکر که خداوند میخواست با او صحبت نماید. در نظرش بسیار پرهیبت آمد، آنچنان که دقیقا آن سخنان که عیلی به او آموخته بود را به یاد نمیآورد. PA 536.4
و خداوند به سموئیل گفت: “اینک من کاری میکنم که گوشهای هر که بشنود، صدا خواهد داد. در آن روز هر چه درباره خانه عیلی گفتم بر او اجرا خواهم داشته و شروع نموده، به انجام خواهم رسانید. زیرا به او خبر دادم که من بر خانه او تا به ابد داوری خواهیم نمود به سبب گناهی که میداند، چون که پسرانش بر خود لعنت آورند و او ایشان را منع نمود. بنابراین برای خاندان عیلی قسم خوردم که گناه خاندان عیلی به قربانی و هدیه، تا به ابد کفاره نخواهد شد.” PA 536.5
پیش از اینکه این پیام دریافت گردد: “سموئیل، خداوند را هنوز نمیشناخت و کلام خداوند تا حال بر او منکشف نشده بود.” بدین معنی که او با این چنین حضور مستقیم خداوند، آنگونه که به انبیا اعطا میشد، آگاهی نداشت. منظور خدا این بود که خود را به صورت غیرمنتظرهای آشکار نماید تا بلکه عیلی پیام را با شگفتی و پرسش از آن کودک دریابد. PA 537.1
با پیام هولناکی که نازل گشت، وجود سموئیل را وحشت و حیرت فرا گرفت. صبحگاهان، طبق معمول به دنبال انجام وظایفش روانه شد، اما باری بر قلب جوانش سنگینی میکرد. خداوند بر او فرمان نداده بود که نکوهش و محکومیت را فاش سازد، از این رو همچنان خاموش ماند و تا حد امکان از حضور در برابر عیلی خودداری میورزید. بر خود میلرزید نکند پرسشهایی ناگزیرش نمایند وقوع داوری الهی را بر علیه کسانی که دوست میداشت و محترم میشمرد، اعلام نماید. عیلی اطمینان داشت که از آن پیام حاوی پیشگوییهایی درباره فاجعهای است که بر سر وی و خانوادهاش خواهد آمد، میباشد. سموئیل را فراخواند و از او خواست که وفادارانه آنچه را که خداوند بر او آشکار نموده برایش نقل کند. کودک اطاعت کرد و مرد سالخورده با فروتنی تعظیم نمود و خود را تسلیم کیفر رعبانگیر ساخت گفت: “خداوند است، هرچه در نظر او پسند آید بکند.” PA 537.2
با این همه عیلی ثمرات توبه راستینش را آشکار ننمود. او به گناهش اعتراف کرد. لیکن گناه را محکوم نساخت. خداوند سالها داوریاش را در مورد او به تأخیر انداخت. کارهای زیادی در آن سالها باید انجام میشد تا کفاره شکستهای گذشته را بنماید، اما کاهن پیر هیچ اقدام مؤثری در جهت تصحیح شرارتهایی که در حال آلوده ساختن مکان مقدس بود و منجر به نابودی هزاران تن در اسرائیل گشت، انجام نداد. شکیبایی خداوند موجب شد که دل حٌفتی و فینحاس سختتر گردد و در گناه کردن گستاختر شوند. عیلی همه قوم را از پیامهای هشدارآمیز و نکوهشگر آاگاه نمود. با این عمل امیدوار بود که بر علیه تأثیر سهلانگاریهایی که در مورد شرارتها داشته است به ترتیبی مؤثر عمل نماید، اما مردم به هشدارها، همچون خود کاهن، بیحرمتی کردند. همچنین ملتهای پیرامونشان، که از شرارتها و رذالتهایی که با آزادی در اسرائیل انجام میگرفتند، ناآگاه نبودند، همچنان در بتپرستی و جنایات خود جسورتر میگشتند. آنان هیچ احساس گناهی در قبال کردههایشان نداشتند، زیرا اسرائیلیان به درستی خود وفادار نمانده بودند. اما روز جزا در راه بود. قدرت خداوند نادیده انگاشته شده بود و عبادت او کنار گذاشته شده، منفور گشته بود، پس دخالت وی در این برهه ضروری مینمود تا عظمت نامش پایدار بماند. PA 537.3
“و اسرائیل به مقابله با فلسطینیان در جنگ بیرون آمده، نزد اَبَن غزَر اردو زدند، و فلسطینیان در آفیق فرود آمدند.” این لشگرکشی اسرائیلیها بدون مشورتجویی از خداوند، و هماهنگی با کاهن اعظم یا نبی صورت گرفت. “و فلسطینیان در مقابل اسرائیل صفآرایی کردند، و چون جنگ آغاز شد، اسرائیل از حضور فلسطینیان شکست خوردند، و در معرکه به قدر چهار هزار نفر را در میدان کشتند.” چون نیروهای نومید و در هم شکسته به اردوگاه بازگشتند “مشایخ اسرائیلی گفتند چرا امروز خداوند ما را از حضور فلسطینیان شکست داد؟” زمان آن فرا رسیده بود که قوم مورد داوری قرار گیرد، با این همه هنوز متوجه نبودند که گناهان خودشان دلیل این فاجعه ترسناک بوده است. و چنین گفتند: “پس تابوت عهد خدا را از شیلوه نزد خود بیاوریم تا در میان ما آمده، ما را از دست دشمنان ما نجات دهد.” خداوند هیج فرمان یا اجازهای مبنی بر انتقال تابوت به جانب ارتش نداده بود؛ با این وجود اسرائیلیان که اطمینان داشتند پیروزی از آن آنان خواهد شد، به هنگام ورود آن به اردوگاه توسط عیلی و پسرانش، غریو شادی سر دادند. PA 538.1
فلسطینیان به تابوت همچون خدای اسرائیلی نگاه میکردند. تمام آن کارهای بزرگی که یهوه برای قومش انجام داده بود، در ارتباط با قدرت آن بود. همین که صدای فریاد شادی را به هنگام نزدیک شد ارتش شنیدند، گفتند: “این آواز صدای بلند در اردوی عبرانیان چیست؟ پس فهمیدند که تابوت خداوند به اردو آمده است. و فلسطینیان ترسیدند زیرا گفتند وای بر ما، کیست که ما را از دست این خدایان زورآور رهایی دهد؟ همین خدایانند که مصریان را در بیابان به همه بلاها مبتلا ساختند. ای فلسطینیان خویشتن را تقویت داده، مردان باشید مبادا عبرانیان را بندگی کنید، چنان که ایشان شما را بندگی نمودند.پس مردان شوید و جنگ کنید.” PA 538.2
فلسطینیان دست به حمله شدید میزدند، که منجر به شکست اسرائیلیها و به جا گذاشتن کشتههای بسیاری گردید. جسد سی هزار مرد جنگی بر میدان نبرد باقی ماند، و تابوت عهد خداوند به چنگ دشمن افتاد و دو پسر عیلی به هنگام دفاع از آن کشته شدند. بدین ترتیب باز هم برگ دیگری از تاریخ برای آیندگان شهادت داد که شرارت قوم خدا بی مکافات نخواهد ماند. هر چه آگاهی از اراده خداوند بیشتر باشد، گناهان بیشتری از آنهایی که بدان بیحرمتی روا میدارند سر میزند.PA 538.3
وحشتناکترین فاجعهای که میشد رخ دهد، بر سر اسرائیل فرود آمد. تابوت عهد خداوند به اسارت درآمده، به چنگ ارتش دشمن افتاد. هنگامی که نماد جاودانه حضور قدرت یهوه از میان قوم رفت، عظمت و شوکت اسرائیل از میان ایشان رخت بربست. شگفتانگیزترین آشکارسازیهای قدرت راستین خداوند از همین صندوقچه مقدس آمده بود. در روزگاران گذشته، هرگاه ظاهر میشد، پیروزیهای معجزهآسایی به وقوع میپیوست. همیشه در زیر سایه بالهای زرین فرشتگان کروبی قرار داشت، و شکوه وصفناپذیر شکینه، نماد خداوند، در نام اعلی علیین بر روی آن قرار گرفته بود. اما این بار تابوت هیچ پیروزیای به همراه نیاورد. در این مورد هیچ دفاعی را موجب نشد و مویه و عزاداری سراسر اسرائیل را فرا گرفت.PA 539.1
اسرائیلیان به اینکه ایمانشان بسیار ناچیز بود پی نبرده بودند، و این ایمان قدرتی نداشت که در خداوند بر دشمن چیره گردد. قانون خداوند که در تابوت قرار داده شده بود نیز نمادی از حضور خدا به شمار میآمد؛ اما آنان نسبت به آن غرور و تفرعن ورزیده بودند، از تکالیفشان رویگردان شده بودند. و روح خداوند را که در میانشان بود آزرده بودند. زمانی که قوم از اصول پیروی کردند، خداوند نیز با آنان بود تا با نیروی جاودانش برای ایشان کار کند؛ لیکن وقتی به تابوت نگریستند و با خدا ارتباط برقرار نکردند، و نیز اراده آشکارش را با اطاعت جلال ندادند، خاصیتی بیشت از یک جعبه عادی برایشان نداشت. نگاه آنان به تابوت، همچون قومی بتپرست شده بود، آنچنان که گویی میاندیشیدند عنصر قدرت و رستگاری از خود آن میآید. ایشان از قوانینی که در تابوت قرار داشتند تخطی کرده بودند؛ زیرا عبادتهایشان رنگ و بوی تظاهر، دورویی، و بتپرستی گرفته بود. گناهانشان آنان را از خداوند جدا کرده بود، پس او نیز نمیتوانست تا زمانی که توبه نکرده، و دست از شرارتهایشان نشسته بودند، پیروزی، را بدانان ارزانی دارد. PA 539.2
اینکه مکان مقدس و تابوت در میان اسرائیل واقع شده باشد، کافی نبود. اینکه کاهنان قربانی هدیه کنند و اینکه مردم را قوم خدا بنامند، کافی نبود. خداوند به خواهش آنهایی که در دلهای خود رذالت پرورش میدهند وقعی نمینهد؛ نوشته شده است: “هر که گوش خود را از شنیدن شریعت برگرداند، دعای او مکروه میشود.” (امثال 28: 9). PA 539.3
وقتی ارتش برای جنگ رفته بود، عیلی نابینا و سالخورده در شیلوه ماند. پیشگویی بدشگون موجب شده بود که او بماند و منتظر نتایج نبرد باشد؛ “زیرا که قلبش به خاطر تابوت عهد لرزید.” او که جایش را به بیرون از درگاه خیمه مقدس منتقل کرده بود، هر روز در کنار شاهراه مینشست و با نگرانی در انتظار یکی از میدان نبرد باقی میماند. PA 540.1
سرانجام مردی بنیامینی از ارتش “با جامه دریده و خاک بر سر ریخته” با شتاب خود را به شهر رساند. او که بیتوجه از کنار مرد سالخورده که کنار جاده نشسته بود میگذشت، سراسیمه به جانب شهر روان بود، اخبار شکست و هزیمت را برای مردم تکرار میکرد.PA 540.2
صدای ندبه و شیون به نگهبان خیمه مقدس رسید. پیک را نزد او آوردند، و آن مرد به عیلی گفت: “اسرائیل از حضور فلسطینیان فرار کردند، و شکست عظیمی هم بر قوم واقع شد، و نیز دو پسرت حفنی و فینحاس مردند و تابوت عهد خدا گرفته شد. “عیلی میتوانست همه اینها را به همان هولناکیای که بودند، بپذیرد، زیرا انتظارشان را میداشت اما وقتی پیک افزود: “و تابوت عهد خدا گرفته شد”، نگاهی که اندوهش به زبان نمیآید، از رخسارش گذشت. فکر اینکه گناه او این چنین به خداوند بیحرمتی روا داشته و موجب شده او اسرائیل را از حضورش محروم نماید، بیش از تحمل و تاب وی بود، نیروی حیات از بدنش بیرون شد، افتاد،”گردنش بشکست و بمرد.” PA 540.3
همسر فینحاس علیرغم گناهکاری شوهرش، زنی بود خداترس. مرگ پدرشوهر و شوهرش، و بدتر از همه خبر اسارت تابوت عهد خداوند، موجب مرگش شد. او احساس کرده بود که آخرین امید اسرائیل از دست رفته است؛ پس در این ساعت نام کودکی را که به دنیا آورد ایخابود نامید که معنیاش “ننگین” است؛ با آخرین نفسهایش در حالی که عزاداری مینمود گفت: “جلال از اسرائیلی زایل شد. زیرا تابوت خدا گرفته شده بود.” PA 540.4
اما خداوند کاملاً قومش را رها نکرده بود، اجازت نمیداد که شادی کفار نیز چندان به درازا کشد. او که از فلسطینیان همچون وسیلهای برای تنبیه اسرائیل سود جسته بود، از خود تابوت نیز بهره جست تا فلسطینیان را متنبه سازد. در روزگاران پیشین که حضور خداوند از طریق آن جلوه مییافت، نشانه قدرت و شوکت قوم فرمانبردارش بود. همان حضور ناپیدا هنوز هم وجود داشت تا برای شکنندگان قانون مقدسش وحشت و نابودی به ارمغان بیاورد. خداوند همیشه از تیرهترین و تلخترین دشمنانش بهره میگیرد تا بیایمانی مردم خود را جزا دهد. شاید شرور برای مدتی پیروز میدان باشد، همچنان که آنان شاهد گوشمالی اسرائیل بودند، اما زمان آن فراخواهد رسید. که آنها هم با مجازات آن وجود مقدس روبرو شوند که از گناه بیزار است. هرگاه شرارتی پرورده میشود، داوری الهی بیدرنگ فرود میآید. PA 540.5
فلسطینیان با فتح و ظفر تابوت را به آشدود که یکی از پنج شهر اصلیشان محسوب میشد منتقل کرده، آن را در خانه خدایشان داجون نهادند. آنان تصور مینمودند قدرتی که تا آن هنگام در تابوت حضور داشته از آن ایشان خواهد بود، و این نیرو در ترکیب با قدرت داجون آنها را شکستناپذیر خواهد ساخت. لیکن درست روز روز بعد ورود به معبد، با صحنهای روبرو شدند که بهتزده بر جایشان گذاشت داجون به صورت در مقابل تابوت عهد یهوه بر زمین افتاده بود. کاهنان متواضعانه بت را بلند کرده، ان را بر سر جای خود قرار دادند. اما صبح روز بعد آن را به شکل عجیبی تکه تکه یافتند که باز هم در برابر تابوت به زمین افتاده بود. اندام فوقانی این بت به شکل انسان بود، و اندام تحتانی آن به هیئت یک ماهی، اکنون هر بخشی که به انسان شباهت داشت قطع شده بود، و تنها قسمت ماهی شکل آن به جا مانده بود. کاهنان و مردم از ترس در حال قالب تهی کردن بودند؛ به چشم یک حادثه نحس به این صحنه عجیب نگریستند و نابودی خود و خدایشانشان را در برابر خدای عبرانیان پیشبینی نمودند. اکنون تصمیم گرفتند که تابوت را از معبد خارج کرده، آن را در ساختمان مجزایی قرار دهند. PA 541.1
ساکنین آشدود به یک بیماری مهلک و پیچیده مبتلا شدند که عده بیشماری از آنان را کشت. این مردمان طاعونی را که خدای اسرائیلی فرود آورد به یاد میآوردند، مصیبت خود را با حضور تابوت در میانشان مرتبط میدانستند. تصمیم بر آن شد که آن را به جَت انتقال دهند. اما طاعون همراه با تابوت به راه افتاد، پس مردم آن شهر تابوت را به عفرون بردند. در اینجا مردم شهر در حالی که آن را با ترس و وحشت تحویل میگرفتند، گریهکنان گفتند: “تابوت خدای اسرائیل را نزد ما آوردند تا ما را و قوم ما را بکشند.” آنها به سوی خدایان خود روانه شدند تا از آنان طلب حفاظت نمایند، یعنی همان کاری که مردم اشدود و جت پیشتر انجام داده بودند، اما کار نابودی آنان همچنان ادامه یافت، تا اینکه در اوج رنج “فریاد شهر تا به آسمان بالا رفت.” مردم که از بیشتر ماندن تابوت در میان خانههایشان وحشتزده بودند، ابتدا آن را به محوطه سربازی بردند. در آنجا بود که مصیبت حمله موشها رخ داد که موجب تباهی زمینها گردید و محصولات مزارع، چه در سیلوها و هرآنچه در زمینها باقی مانده بود، را از بین برد. اکنون نابودی مطلق، از بابت قحطی و بیماری، کل قومشان را تهدید میکرد.PA 541.2
تابوت به مدت هفت ماه در ولایات فلسطینی باقی ماند، و در طول این مدت اسرائیلیان هیچ تلاشی برای بازگرداندن آن به عمل نیاوردند. اما اکنون فلسطینیان به همان اندازهای که مجبور بودند آن را به دست آورند، مظطربانه نیز میخواستند خود را از وجودش رها سازند. به جای اینکه برای ایشان منبع قدرت باشد، بار سنگینی از نفرین برایشان به بار آورده بود. با این حال هنوز نمیدانستند چه نفرینی در پی است؛ زیرا هر جا که میرفت، داوری خداوند به همراهش میرفت. مردم به همراه کاهنان و غیبگویان نزد شاهان خود رفته، با چشم گریان تقاضا کردند: “با تابوت خداوند چه کنیم؟ ما را اعلام نمایید که آن را به جایش با چه چیز بفرستیم.” به آنان پیشنهاد گردید آن را با قربانیهای گناه بازپس فرستند. کاهنان گفتند. “آنگاه شما خواهید یافت، و بر شما معلوم خواهد شد که از چه سبب دست او از شما برداشته نشده است.”PA 542.1
در میان کافران رسم بر این بود که برای دفع و دور ساختن طاعون و بلا، تصویری از آنچه که موجب نابودی گشته، و یا تمثالی از شی و بخشی از بدن را که به شکل خاصی آسیب دیده است از زر، سیم یا دیگر مواد بسازند. این تصویر بر فراز تیرکی یلند یا در مکان آشکاری نهاده میشد، و اینگونه تصور میشد که این عمل محافظی مؤثر بر غلبه پلیدیهایی که به این شکل نشان داده میشدند، خواهد بود. چنین اعمالی هنوز در میان برخی اقوام بیایمان وجود دارند. زمانی که شخصی از یک بیماری در رنج است، به معبد بت خود رفته، شکلی از عضو آسیب دیده خود را به همراه میآورد که آن را به عنوان هدیهای به خدای خود ارزانی میدارد. PA 542.2
این امر با خرافات رایج هماهنگ بود که اشراف فلسطینی مردم را برای ساختن نمادهایی از بلایایی که بدانان آسیب رسانده بودند، فرمان دهند. آنان گفتند: “برحسب شماره سروران فلسطینیان، پنج خراج (دمل) طلا و پنج موش طلا، زیرا که بر جمیع شما و بر جمیع سرداران شما بلا یکی است.” PA 542.3
این مردان هوشمند به قدرتی که همراه تابوت عهد بود اذعان داشتند. قدرتی که خرد آنان توان دیدن آن را نداشت. با این همه آنان با مردم به مشورت نشستند تا از بتپرستیشان روی گردانده، خدمتگذار خداوند گردند. خدایی اسرائیلی هنوز برای آنان منفور بود، گرچه به واسطه داوری طاقتفرسای آن ناگزیر به تسلیم در برابر قدرتش گشته بودند. بدین ترتیب شاید داوری خداوند گناهکاران را قانع نماید که مبارزه علیه او بیهوده است. شاید ناگزیر کردند خود را تسلیم قدرتش نمایند، در حالی که در قلبشان بر ضد کنترل خداوند در فکر طغیانند. این چنین تسلیمی نجاتبخش گناهگاران نیست. این قلب است که باید تسلیم خداوند گردد قلب است که باید تحت کنترل فیض الهیاش درآید، پیش از اینکه توبه ما انسانها پذیرفته نشود. PA 542.4
چقدر عذاب خداوند برای بدکاران عظیم است! فلسطینیان بتپرست و اسرائیلیهایی که بارها و بارها به عادات گذشتهشان روی آورده بودند، به یک اندازه از مشیت او بهرهمند شده بودند. ده هزار رحمت در سکوت کامل، بیآنکه بدانان توجهی گردد، بر سر راه انسانهای طغیانگر و ناشکرگذاشته شدند. هر برکتی با آنان از دهندهاش سخن میگفت، اما آنان به محبتش بیتفاوت بودند. گذشت و اغماض خداوند برای فرزندان انسان بسیار عظیم بود؛ لیکن آنگاه که آنان لجوجانه بر عدم ندامتشان اصرار ورزیدند، او نیز دست محافطش را از سرانان برداشت. آنها از شنیدن حرف خداوند در کارهایش، هشدارهایش، اندرزهایش و نکوهشهایش امتناع ورزیدند، بدین ترتیب بود که او ناگزیر شد از طریق داوریاش با آنان سخن گوید. PA 543.1
در میان فلسطینیان هنوز افرادی بودند که با بازگشت تابوت به سرزمین اصلیاش مخالفت میورزیدند، پذیرش و اذعان به قدرت خدای اسرائیل برای فلسطینیان میتوانست بسیار تحقیرآمیز باشد. لیکن “کاهنان و غیبگویان “مردم را از پیروی فرعون و مصریان برحذر داشتند، تا بدین ترتیب از بلایای بیشتر و عظیمتر برای خود جلوگیری نمایند. بهترین طرح از میان دیگر طرحها انتخاب شد، و بلافاصله به اجرا درآمد. تابوت به همراه تاوانها و هدایای زرینش بر ارابهای جدید قرار گرفت، تا بدین ترتیب از خطر آلوده شدنش ممانعت نمایند؛ به این ارابه، یا اطاقک، دو گاو شیرده بسته شده بودند که تاکنون یوغی بر گردنشان نهاده نشده بود. گوسالههای آنان را پشت سر آنها در خانه بسته بودند، و گاوها را آزاد رها کرده بودند تا به هر راهی که میخواهند بروند. اگر بدین ترتیب تابوت میبایست به اسرائیل از طریق راه پیت شمس که کوتاهترین مسیر به شهر راویان بود، بازگردانده شود، فلسطینیان این امر را به عنوان گواهی از سوی خدای اسرائیل میدانستند که دیگر شرارتی بر آنان نخواهد آورد، آنان میگفتند: “و اگر نه، پس خواهید دانست که دست او ما را لمس نکرده است، بلکه آنچه بر ما واقع شده است، اتفاقی است. ”PA 543.2
گاوها به محض رها شدن از کوسال هایشان رو گرداندند و مع مع کنان در حالی که قدم برمیداشتند، راه بیت شمس را در پیش گرفتند. آن حیوانات صبور که هیچ دست انسانی راهنمایشان نبود، به راه خود ادامه دادند. حضور خداوند به همراه تابوت بود، و به سلامت به جایی رفت که مشخص شده بود. PA 544.1
اکنون زمان برداشت گندم فرا رسیده بود، و مردان بیت شمس در دره محصول را درو میکردند. “و چشمان خود را بلند کرده، تابوت را دیدند و از دیدنش خوشحال شدند. و ارابه به مزرعه یهوشع بیت شمسی درآمده، در آنجا بایستاد و سنگ بزرگی در آنجا بود. پس چوب ارابه را شکسته، گاوان را برای قربانی سوختنی به جهت قربانی خداوند گذرانیدند.” اشراف فلسطینی که تابوت را “تا مرز بیت شمس.” تعقیب کرده، شاهد دریافت آن شده بودند، اکنون به عقرون بازمیگشتند. بلا متوقف گشت، و آنان متقاعد شدند که این فجایع نتیجه داوری خداوند اسرائیل بوده است.PA 544.2
مردان بیت شمس به سرعت خبر تصاحب مجدد تابوت را منتشر کردند. بدان مکان سرازیر شدند. تابوت بر روی سنگی قرار گرفت که اولین بار به جهت مذبح از آن استفاده گردیده بود، و در مقابلش قربانیهای دیگری برای خداوند انجام شد. اگر عبادتکنندگان از گناهانشان توبه کرده بودند، خداوند نیز برکاتش را بر آنان ارزانی میداشت. اما آنان مؤمنانه از قوانین او پیروی نمیکردند؛ و هنگامی که برای بازگشت تابوت به عنوان منادی نیکی شادی میکردند، تقدس واقعی آن را احساس نمیکردند. آنان به جای آماده کردن مکانی مناسب برای آن، تابوت عهد را به همان حال در مزرعه باقی گذاشتند. همچنان که به صندوقی مقدس خیره شده بودند و درباره روش خارقالعاده بازگشتش سخن میگفتند، شروع به حدس و گمان در مورد جای ویژهای که نیرویش در آن قرار داشت، نمودند. کنجکاوی بر آنان چیره گشت، پوشش آن را برداشته، جسارت باز کردنش را یافتند.PA 544.3
تصور بر این بود که همه اسرائیل نسبت به تابوت به دیده حرمت و تکریم نگاه میکند. هنگامی که ضرورت جابجایی آن پیش میآمد، لاویان نمیبایست به درونش زیاد نگاه میکردند. تنها یک بار در سال کاهن اعظم مجاز بود تا به تابوت عهد خدا نظر افکند. حتی فلسطینیهای بتپرست نیز جرأت نکرده بودند آن را بردارند. فرشتگان آسمان که از دیدگان پنهان بودند. در هر سفر آن حضور داشتند. جسارت و بیحرمتی مردم بیت شمس به سرعت تنبیه گردید. بسیاری در اثر مرگ آنی به هلاکت رسیدند.PA 544.4
بازماندگان نمیبایست با این حادثه به تویه از گناهشان روی آورند، بلکه تنها باید تابوت را با ترس خرافاتی محترم شمارند. اهالی بیت شمس که مشتاق بودند از وجود آن رهایی بیایند ولی هنوز جرأت انتقال آن را نداشتند، پیامی برای ساکنین قریه یعاریم فرستادند و آنان را دعوت نمودند تابوت را از آنجا ببرند. مردم این منطقه با شادی بسیار از صندوق مقدس استقبال کردند. آنان میدانستند این واقعه عهدی از جانب مرحمت الهی برای مؤمنین و فرمانبرداران است. آنان با شادی صمیمانهای تابوت را به شهر خود آورده، آن را در خانه ابيناداب لاوی نهادند. این مرد، پسرش العازر را به مسئولیت تابوت گماشت، و آن سالها در همان مکان باقی ماند.PA 545.1
درخلال سالها، از زمانی که خداوند خود را بر سموئیل، پسر حَنّا، آشکار کرد، فراخوانده شدن او و مقام نیوتیاش برای همه قوم مسلم گشته بود. سموئیل با رساندن وفادارانه هشدار الهی به خانواده عیلی که برای وی مسئوليتی دردناک و سخت محسوب میشد، وفاداری خود را به عنوان پیامآور یهوه به اثبات رسانده بود، “و خداوند با وی میبود و نمیگذاشت که یکی از سخنانش بر زمین بیفتد. و تمامی اسرائیل از دان تا بئرشیع دانستند که سموئیل برقرار شده است تا نبی خداوند باشد.”PA 545.2
اسرائیل به عنوان یک قوم هنوز در وضعیت بیدینی و بتپرستی قرار داشت، و به عنوان مجازاتشان تحت سلطه فلسطینیان مانده بودند. در طی این مدت، سموئیل به دیدن شهرها و روستاها در سرتاسر سرزمین رفت تا قلب مردم را به سوی خدای پدرانشان برگرداند؛ و تلاشهایش بینتیجه نماندند. پس از تحمل چیرگی دشمنانشان به مدت بیست سال، اسرائیلیان “به درگاه خداوند تضرع کردند.” سموئیل خطاب به آنان گفت: “اگر به تمامی دل به سوی خداوند بازگشت نمایید. و خدایان غیر و آشتاروت را از میان خود دور کنید، و دلهای خود را تنها برای خداوند حاضر ساخته، او را تنها عبادت نمایید ...” در اینجا شاهد رستگاری عملی و ایمان قلبیای هستیم که در زمان سموئیل، همچنان دورانی که مسیح بر زمین پا گذاشت آموخته میشود. بدون فیض مسیح، اشکال بیرونی مذهب برای اسرائیلیان باستان بیارزش بودند. این امر برای اسرائیل امروزی نیز صادق است.PA 545.3
امروزه نیز به چنین احیای حقیقی ایمان مذهبی همچون آنچه که در اسرائیل کهن تجربه شد، نیاز است. اولین اقدامی که باید صورت پذیرد، توبه همه کسانی است که به سوی خدا باز میگردند. هیچ کس نمیتواند این کار را به جای دیگران انجام دهد. باید شخصاً، روحمان را در برابر خداوند خاضع نموده، بتهایمان را کنار گذاریم. هنگامی که همه آن کارهایی را که میتوانیم، انجام دادیم، خداوند رستگاری و نجاتش را بر ما آشکار خواهد نمود. PA 546.1
با همکاری سران قبایل، مجمع بزرگی در مصفه گردهم آمدند. در اینجا بود که یک روزه رسمی گرفته شد. مردم با خضوع تمام به گناهانشان اقرار نمودند؛ و به عنوان گواهی بر تصمیمشان بر پیروی از فرامینی که پیشتر شنیده بودند، به سموئیل قدرت داوری را تفویض نمودند. PA 546.2
فلسطینیان این همایش را شورای جنگ تعبیر کردند، و با نیروی عظیمی یه سوی اسرائیلیان تاختند تا آنان را، پیش از آنکه نقشههایشان ثمر دهد، متلاشی نمایند. خبر نزدیک شدن آنها ترس بزرگی را در میان اسرائیل برانگیخت. مردم به سموئیل تمنا کردند: “از تضرع نمودن برای ما نزد یهوه خدای ما ساکت مباش تا ما را از دست فلسطینیان برهاند.” PA 546.3
زمانی که سموئیل مشغول اهدای یک بره به عنوان قربانی سوختنی بود، فلسطینیان برای نبرد با آنان بسیار نزدیک شده بودند. آنگاه قادر متعالی که بر سینا در میان آتش و دود و تندر فرود آمده بود، که دریای سرخ را از هم شکافته بود و راهی برای بنیاسرائیل در میان رود اردن مهیا کرده بود، باز هم قدرتش را عیان ساخت. طوفان رعد ترسناکی در مقابل لشگر پیشرو منفجر شد، واجساد جنگاوران زورآور بر روی زمین پراکنده شدند. PA 546.4
اسرائیلیان با بهت و حیرت به نظاره این صحنه ایستاده بودند و با ترس و امید به خود میلرزیدند. هنگامی که کشتار دشمنانشان را به چشم دیدند، دانستند که خدایشان توبه آنان را پذیرفته است. با اینکه برای نبرد آمادگی نداشتند، سلاحهای فلسطینیهای کشته شده را برداشته، به تعقیب لشکر قراری تا بیت کار برآمدند. این پیروزی آشکار در همان زمینی به دست آمد که درست بیست سال پیش از آن اسرائیل متحمل شکست سختی از فلسطینیان شده بود،جایی که کاهنان به هلاکت رسیدند و تابوت عهد به اسارت برده شد. برای ملل، به همان اندازه که برای اشخاص مصداق دارد، راه فرمانبری از خداوند، راه امنیت و شادکامی است، درحالی که قانونشکنی تنها به فاجعه و شکست منتج میگردد. اکنون فلسطینیان آنچنان تسلیم شده بودند که تمام استحکاماتی را که از اسرائیلیان گرفته بودند و با زور از بازگرداندنشان خودداری میورزیدند، بازپس دادند دیگر اقوام نیز از این نمونه پیروی کردند، و اسرائیل تا پایان خدمت یگانه سموئیل در صلح و آرامش به سر برد. PA 546.5
برای اینکه این واقعه هرگز به فراموشی سپرده نشود، سموئیل سنگ بزرگی را مابین مصفه و شن به عنوان یادبود قرار داد. نام آن را ابی نذیر به معنی “سنگ کمک” نامید که از این طریق به مردم میگفت: “تاکنون یهوه یاریمان نموده است.”PA 547.1