Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
پاتریاخها و انبیا - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    ۴۰ - “ماجرای بلعام”

    این بخش براساس اعداد بابهای ۲۲ تا 24 نوشته شده است PA 393.1

    پس از فتح باشان و در حین بازگشت از اردن، قوم اسرائیل که خود را برای حمله آنی به کنعان مهیا می کرد، در کنار رود خیمه زد، یعنی بالای ورودی شان به دریای سرخ، و درست در برابر دشت اریحا. آنها در یک قدمی مرزهای موآب قرار داشتند، و همین امر موجبات وحشت زیاد موآبیان را فراهم آورده بود. PA 393.2

    تا آن زمان موابیان مورد تعرض اسرائیلیان قرار نگرفته بودنده با این حال شاهد سرنوشت شوم همسایگانشان درکشورهای اطراف بودند. آموریان که بیشتر آنان را ناگزیر به عقب نشینی کرده بودند، شکست سختی از اسرائیل خورده بودند، و اکنون سرزمینهایی که آموریان از موآبیان غصب کرده بودند در اختیار بنی اسرائیل بود. ارتشهای باشان در برابر نیروهای اسرارآمیزی که ستون ابر در برشان گرفته بود، تسلیم شده، و استحکامات عظیمشان به تصرف یهودیان درآمده بود. موآبیان جرأت حمله به آنان را نداشتند! امیدی به توسل به نیروی ارتش نبود زیرا در برابر قدرت فوق طبیعی ای که به نفع یهودیان کار می کرد، بی فایده بود. اما همچون فرعون، آنان نیز تصمیم گرفتند از نیروی سحر و جادو برای مقابله با کار خداوند بهره گیرند. می خواستند اسرائیل را نفرین کنند. PA 393.3

    اهالی مواب روابط نزدیکی با مدیانی ها داشتند که بر اساس ملیت، قوم و مذهب شکل گرفته بود.بالاق، شاه موابیان، در دل هو قومان خویش ترس اسرائیلیان را انداخت و با نقشه هایش همکاری شان را برعلیه اسرائیل تحکیم بخشید و در پیامی گفت: “الان این گروه هرچه به اطراف ما هست، خواهند لیسید، به نوعی که گاو سبزه صحرا را می لیسد.” گفته می شد بلعام که ساکن بین النهرین بود، دارای قدرتهای مافوق طبیعی است و این شهرت تا سرزمین مواب هم رسیده بود. تصمیم براین شد که او را به جهت کمک فراخوانند. مر همین اساس رسولانی “از بزرگان موآب و مدیان” فرستاده شدند تا سحر و پیشگویی بر علیه اسرائیل را به دست آورند.PA 393.4

    بی درنگ فرستادگانی برای سفری طولانی به کوهستانها و بیابانهای بین النهرین گسیل شدند؛ و به محض یافتن بلعام، پیام شاهشان را به او ابلاغ نمودند: “اینک قومی از مصر بیرون آمده اند، و هان روی زمین را مستور می سازند، و در مقابل من مقیم می باشند. پس الان بیا و این قوم را برای من لعنت کن، زیرا که از من قوی ترند، شاید توانی یابم بر ایشان غالب آییم، و ایشان را از زمین خود بیرون کنم. زیرا می دانم هرکه را تو برکت دهی مبارک است و هر که را لعنت کنی، ملعون است.”PA 394.1

    زمانی بلعام مردی نیک بود و پیام آور خدا؛ لیکن مرتد گشته بود و خود را به آزمندی وانهاده بود؛ با این وجود هنوز اعلام می کرد که خادم اعلی علیین است. او از کار خداوند به نفع اسرائیلی ناآگاه نبود؛ و هنگامی که رسولان پیام خود را شفاعاً اعلام نمودند، به خوبی می دانست که باید از دریافت پاداش بالا امتناع کند و فرستادگان را بازگرداند. لیک دست و دلش لرزید و وسوسه گشت، و از رسولان درخواست نمود تا آن شب را در آنجا بمانند، و چنین اعلام کرد که نمی تواند پاسخ قطعی آنان را تا زمانی که از خداوند مشورتی دریافت نکرده، بدهد. بلعام می دانست که نفرینش بر اسرائیل کارگر نیست. خدا طرفدار آنها بود و تا زمانی که با خداوند دل راست بودند، هیچ نیروی مخالفی از بهشت وجهنم نمی توانست بر آنان چیره شود. لیکن تملق رسولان غرور او را خوش آمد: “هر که را تو برکت دهی مبارک است و هر که را لعنت کنی، ملعون است.” تطمیع هدایای کلان و گرانقیمت و تمجید بعد از آن، طمع او را نه تحریک نمود. با آزمندی گنجهای پیشکش شده بالاق را پذیرفت و پس از آن در حالی که اذعان می کرد مطیع اراده خداوند است، تلاش نمود از خواسته بالاق پیروی نماید. PA 394.2

    شب هنگام فرشته خداوند با ییامی بر بلعام ظاهر شد: “با ایشان مرو و قوم را لعنت مکن، زیرا مبارک هستند.” صبحدم بلعام با بی میلی رسولان را اخراج کرد، لیکن سخن خداوند را به آنان نگفت. وی که به ناگهان خود را از رویای کسب شهرت و افتخار محروم می دید، با تندی و عتاب به آنان گفت: “به زمین خود بروید، زیرا خداوند مرا اجازت نمی دهد که با شما بیایم.” بلعام “مزد نادرستی را دوست می داشت.” (پطرس 22 : 15) گناه آزمندی که خداوند آن را همچون زناکاری می شناسد، از او یک فرصت طلب ساخته بود و از طریق همین یک گناه، شیطان مهار تمام زندگی، او را به دست گرفته بود. به همین دلیل بود که او نابود شده بود. آن که اغواگر است، همیشه با پیشنهاد مال و شهرت دنیوی انسان را از خدمت به خداوند باز می دارد. او به آنها می گوید که به خاطر افراط آنان در پاک نگاه داشتی وجدان است که از سعادت دنیوی بی بهره مانده اند. پس بسیاری به خود جرأت می دهند که از راه درستی و پاکی خارج شوند. هر گامی که به خطا برداشنه می شود، گام بعدی را آسان تر می نماید، و این امر آنان را گستاخ تر می سازد. وقتی یک بار خود را به حرص و آزمندی و حب قدرت واگذار می نماید، شهامت یابند کارهای وحشتناک تری هم انجام دهند. بسیاری خود را این گونه فریب می دهند که می توانند فقط برای مدت محدودی درستکاری سخت گیرانه را برای کسب امتیازات دنیوی کنار بگذارند، و به محض دست یابی به هدفشان، روش خود را آنگونه که می خواهند، تغییر دهند. چنین مردمی خود را در دام شیطان گرفتار می کنند، و معدود کسانی می توانند از آن برهند. PA 394.3

    وقتی رسولان به بالاق گزارش دادند که پیشگو از آمدن با آنان خود داری کرده است، اعلام نکردند خداوند او را از چنین کاری منع کرده است. ضاه که گمان می کرد بلعام صرفاً به دلیل چانه زنی برای دستمزد بیشتر چنین کاری کرده است، شاهزادگان بیشتری را ارسال داشت که از شأن و مقام بالاتری نسبت به گروه نخست برخوردار بودند و از آنان خواست قول افتخار و دستمزد بیشتری بدهند ودستشان را بازگذاشت که از هر روشی که می خواهند استفاده کنند تا رضایت بلعام را جلب نمایند. پیام اضطراری بالاق برای پیشگو چنین بود: “تمنا اینکه از آمدن نزد من انکار نکنی. زیرا که البته تو را تکریم بسیار خواهم نمود و هر آنچه به من بگویی به جا خواهم آورد، پس بیا و این قوم را برای من لعنت کن. ”PA 395.1

    بلعام برای دومین نیز آزمایش شد. در پاسخ به درخواست رسولان ادعای وجدان پاک و درستکاری نمود و بدانان اطمینان داد که هر مقدار زر و سیم بدو بدهند، نمی توانند او را وادار کنند در برابر اراده و خواست خدا اقدامی نماید. اما در دلش غنج می زد که ای کاش می شد از خواسته شاه پیروی کند؛ گرچه اراده خداوند کاملا برا‌ی او تفهیم شده بود، از رسولان خواست که در رفتن تعلیل کنند تا او باز هم از خدا دراین باره پرسش کند. گویی قادر متعال انسان است که بتوان او را متقاعد نمود. PA 395.2

    شب هنگام خداوند بر بلعام ظهور کرد و گفت، “اگر این مردمان برای طلبیدن تو بیایند، برخاسته، همراه ایشان برو، اما کلامی را که من به تو گویم به همان عمل نما.” تا ایجا خداوند به بلعام اجازه فرمود که از خواست دلی خود پیروی کند، زیرا که در این باره مصمم بود. او به دنبال انجام اراده خداوند نبود، بلکه منوال خود را پیش گرفته بود، و سپس تلاش کرد اجازه خداوند را به دست آورد. PA 395.3

    حتی امروزه نیز هزاران نفر همین روش را پیش می گیرند. آنان هیچ مشکلی برای درک مسئولیت خود ندارند اگر چنانچه موافق با میل و خواسته شان باشد. این مهم در برابر چشمانشان در کتاب مقدس آمده است، و با شرایط و دلایل بسیاری در این رابطه ارائه شده اند. لیکن از آنجا که این مدارک و دلایل در تضاد با خواستها و تمایلات آنها است، آنها را کنار گذاشته و به خود اجازه می دهند رو به سوی خدا کنند و مسئولیتشان را دوباره از او جویا شوند. با دیانت ظاهری مشتاقانه و طولانی برای روشنایی دست به دعا بر می دارند. لیکن خداوند فریب آنان را نمی خورد. او اغلب به آنها اجازه می دهد که از امیال خود پیروی کنند و از عواقب آن رنج بکشند. “لیکن قوم سخن مرا نشنید، و اسرائیل مرا ابا نمود. پس ایشان را به سختی دلشان ترک کردم که به مشورتهای خود سلوک نمایند.” (مزامیر 81 : 1 1 - 12) زمانی که شخصی مسئولیتش را به شفافی می بیند، نباید به خود اجازه جسارت دهد که با دعا به نزد خداوند رفته تا شاید از انجام آن معذور شود. به جای چنین کاری او می بایست با روحیه ای فروتنانه و رضامند درخواست قدرت و خرد الهی را نماید تا خواستش را اجرا نماید. PA 396.1

    موآبیان مردمانی بت پرست و فرومایه بودند! با این حال به واسطه روشنایی ای که دریافت کرده بودند، گناهشان در نظر پروردگار به اندازه خطای بلعام بزرگ نبود. از آنجا که بلعام مدعی بود پیام آور خدا است، هر چه می گفت باید از جانب قدرت خداوند گفته شده باشد. از این رو اجازه نداشت هر چه می خواهد بگوید، بلکه باید تنها آنچه را که خداوند به او گفته بود به اطلاع مردم برساند. “اما کلامی را که من به تو گویم به همان عمل نما.” این فرمان الهی بود. PA 396.2

    اگر رسولان موآب به دنبالش می آمدند، بلعام اجازه همراهی با آنان را یافته بود. لیکن آنان که از این همه تاخیر خشمگین گشته بودند و انتظار امتناع دیگری را از جانب بلعام می کشیدند، راهی موطن خود شدند، بی آنکه از مشورت او بهره برند. دیگر بهانه ای برای پیروی از درخواستهای او نبود. لیکن بلعام می خواست از پاداش اطمینان یابد؛ پس بر الاغی که برای طی طریق به آن عادت داشت، سوار شد و رو به سوی کشور مقصود نمود. هنوز هم می ترسید که اجازه الهی باطل شود، پس با شتاب به پیش می رفت که نکند به دلیلی آن پاداش مطلوب از دست برود.PA 396.3

    لیک “فرشته خداوند در راه به مقاومت وی ایستاد.” چشم حیوان بر فرستاده خدا افتاد که به چشم سوارش نمی آمد، در نتیجه از راه اصلی برگشت و به مزرعه ای وارد شد. بلعام با ضربات بی رحمانه حیوان را به راه بازگرداند! اما بار دیگر در مکان باریک دیگری که محصور بین دو دیوار بوده فرشته ظاهر شد، و حیوان که از این هیبت تهدید آمیز به وحشت افتاده بود سعی کرد فرار کند که در همین حین پای اربابش را به دیوار کوبید. بلعام نابینا از مداخله الهی بود و نمی دانست خدا راهش را بسته است. به خشم آمد و بی رحمانه به زدن حیوان پرداخت تا او را مجبور به پیشروی کند. PA 397.1

    باز هم در جایی تنگ، که جایی به جهت برگشتن به چپ یا راست نبود “فرشته خدا همچون گذشته با حالتی تهاجمی ظاهر شد؛ حیوان بیچاره به لرزه افتاد، کاملا از حرکت باز ایستاد و در زیر پای سوارش نقش بر زمین شد. خشم بلعام افسار گسیخته و با چوبدستی اش سخت تر و بی رحمانه تر از پیش حیوان را زد. خداوند زبان حمار را باز کرد: “لکن او از تقصیر خود توبیخ یافت که حمار گنگ به زبان انسان متنطق شده، دیوانگی نبی خود را توبیخ نمود.” (دوم پطرس 2 : 16) حیوان گفت: “به تو چه کرده ام که مرا این سه مرتبه زدی؟” بلعام که از ممانعت پیش آمده در سفر برآشفته بود، با غرور یک موجود هوشمندتر پاسخش داد: از این جهت که تو مرا استهزا نمودی! کاش که شمشیری در دست من می بود که الان تو را می کشتم. این هم جادوگر مدعی ای که برای نفرین جماعتی می رود تا قدرتشان را مضمحل نماید در حالی که حتی قدرت ندارد حیوان سواری خود را بکشد. PA 397.2

    اکنون چشمان بلعام باز شده بودند. و می توانست فرشته خدا را که با شمشیر آخته آماده هلاکتش بود، ببیند. پس از ترس “خم شده، به روی در افتاد.” فرشته گفت: “الاغ خود را این سه مرتبه چرا زدی؟ اینک من به مقاومت تو بیرون آمدم، زیرا که این سفر تو در نظر من از روی تمرد است. و الاغ مرا دیده، این سه مرتبه از من کناره جست. و اگر از من کناره نمی جست یقینا الان تو را می کشتم و او را زنده نگاه می ‌داشتم. PA 397.3

    بلعام زندگی خود را مدیون حیوان بیچاره ای می دانست که سبوعانه با او رفتار کرده بود. شخصی که مدعی بود نبی خدا است، که چشمانش باز هستند و می تواند تصویر خداوند قادر را ببیند، به واسطه آزمندی و جاه طلبی چنان کور شده بود که نمی توانست فرشته خدا را که به چشم خری می آمد، ببیند. “خدای این عصر ذهنهای بی ایمانان را کور کرده” (دوم قرنتبان ۴ : ۴) چند نفر بدین ترتیب نابینا شده اند؟ آنان با شتاب به راههای ممنوعه می روند. و از تشخیص این حقیقت ناتوانند که خدا و فرشتگانش بر ضد آنها هستتد. آنان نیز همچون بلعام از کسانی که از نابودی شان جلوگیری می کنند، خشمگین می گردند. PA 397.4

    رفتار بلعام با آن حیوان زبان بسته گواهی بود بر آن روحیه ای که بر او مستولی شده بود. “مرد عادل بر جان حیوان خود تفکر می کند، اما رحمتهای شریران ستم کیشی است (امثال۱۲: ۱۰) کمتر افرادی به اهمیت گناه سواستفاده از حیوانات و رنج و درد ناشی از بی توجهی به آنان پی می برند. اویی که خالق انسان است، حیواناتی از درجه پایین تر را نیز به وجود آورده اشت، و “خداوند برای همگان نیکو است، و رحمتهای وی بر همه اعمال وی است.” (مزامیر 145 : ۹) حیوانات از برای خدمت به انسان آفریده شده اند، اما او حق ندارد که با زور و اعمال خشونت با آنان رفتار نماید. PA 398.1

    این امر به دلیل گناه انسان است که: “ما می دانیم که تمام خلقت تا هم اکنون از دردی همچون درد زایمان می نالد.” (ارومیان 8 : ۲۲) از این جهت است که نامهایی چون رنج و مرگ معنی یافته اند، نه تنها برای انسان، بل حتی برای حیوانات. اما بی شک این انسان است که باید به دنبال روشن ساختن راهش باشد به جای اینکه بار رنج و دردی را که از گناهش سرچشمه گرفته بر دوش مخلوقات خداوند بگذارد. کسی که از حیوانات تنها به خاطر اینکه صاحبشان است، سواستفاده می نماید، هم ترسو است و هم ستمگر. اذیت کردن عملی شیطانی است، چه نسبت به انسانهای هم نژادمان باشد و چه برای مخلوقات زبان بسته. شاید بسیاری براین باورند که شقاوت آنان هرگز توسط دیگران فهمیده نخواهد شد، چراکه فکر می کنند حیوانات زبان بسته نمی توانند این امر را فاش کنند. لیکن اگر چشمان این افراد همچون بلعام باز می شد، فرشته خداوند را می دیدند که همچون شاهدی ایستاده است تا بر علیه آنان در دادگاه آسمانی شهادت دهد. گزارش به آسمان فرستاده می شود، و روزی خواهد آمد که داوری بر علیه آنهایی که از مخلوقات خداوند سواستفاده کرده اند، اعلام گردد. PA 398.2

    زمانی که بلعام فرستاده خدا را به چشم دید، وحشت زده بانگ زد: “گناه کردم زیرا ندانستم که تو به مقابل من در راه ایستاده ای. پس الان اگر د‌ر نظر تو ناپسند است بر می گردم.” تصمیم خداوند این بود که او همچنان رنج سفر را تحمل کند، اما به او متذکر شد که باز هم باید مهار کلام او در دست اراده و قدرت الهی باشد. خداوند به موآبیان گواه می داد که قوم یهوه تحت حمایت و قیمومیت آسمانی قرار داشت، و این امر به شکل موثر زمانی رخ می داد که به آنان نشان می داد جقدر بلعا‌م حتی برای نفرین کردن اسرائیل بدون اجازه الهی، بی قدرت است. PA 398.3

    شاه موآب که از نزدیک شدن بلعام با خبر شده بود با ملتزمین بسیار به سوی مرزهای پادشاهی امتی شتافت تا به او خوش آمد گوید. هنگامی که از تاخیر وی با وجود آن پاداش گرانبها که انتظارش را می کشید اظهار شگفتی شد، بلعام گفت: “اینک نزد موسی آمده ام. آیا الان هیچ قدرتی دارم که چیزی بگویم؟ آنچه خدا به دهانم می گذارد، همان را خواهم گفت.” بلعام از این محدودیت و تنگنا به شدت متاسف بود، از این می ترسید که شاید نیت او به انجام نرسد، زیرا قدرت مهار کننده خداوند بر او مستولی بود. PA 399.1

    شاه ما شکوه تمام و به همواهی اشخاص سرشناس پادشاهی اش، “بلعام را به بلندی های بعل آورد”، یعنی جایی که از آنجا می شد جمعیت اسرائیل را برانداز کنند. همچنان که بر فراز بلندی های سربه فلک کشیده ایستاده بود، نبی به اردوگاه قوم برگزیده خداوند که در پاپین دست قرار داشت، نظاره کرد. چقدر اسرائیلیان از آنچه در یک قدمی شان می گذشت کم می دانستند! چقدر از مراقبت خداوند به نفعشان که شب و روز بر آن افزوده می شد کم اطلاع بودند! چقدر درک خفیفی دارند مردم خدا! چقدر در همه قرون و اعصار کند هستند تا محبت عظیم و رأفت بی کرانش را درک کنند! اگر قدرت فوق العاده خداوند را که بی وقفه به خاطر آنان اعمال می شد تشخیص می دادند، آیا قلبهایشان از محبت او و احترام به بزرگی و قدرتش مالامال نمی شد؟ PA 399.2

    بلعام چیزهای درباره قربانی ها و هدایای قوم یهود شنیده بود، و امیدوار بود شاید بتواند با سبقت از آنان در ارائه قربانی های ارزشمند، برکات خدا را جلب کرده، هدف گناه آلود خود را با موفقیت به انجام رساند. بدین ترتیب احساسات موآبیان بت پرست مهار اندیشه او را به دست می گرفت. عقل او تباه شده بود؛ دید روحانی وی مخدوش شده بود؛ با تسلیم شدن به قدرت شیطان، خود را کور کرده بود. PA 399.3

    به دستور بالاق هفت قربانگاه بنا گردیدند، و او برای هر یک قربانی ای پبشکش نمود. پس از آن به جانب “مکانی رفیع” رفت تا خدا را ملاقات کند، و تعهد کرد هر آنچه خداوند به او بگوید از برایش بازگو و فاش نماید. شاه به همراه نجیب زادگان و شاهزادگانتش در مجاورت قربانی ایستادند، در حالی که اشتیاقی فزاینده در اطرافشان شکل می گرفت تا بازگشت نبی را شاهد باشند. بالاخره او باز آمد، و مردم در انتظار سختی بودند که می بایست برای ابد قدرتی را که به سود آن مردم اعمال می شد از کار بیاندازد. بلعام چنین گفت: “بالاق ملک موآب مرا از ارام، از کوههای مشرق آورد که بیا یعقوب را برای من لعنت کن، و بیا اسرائیل را نفرین نما. چگونه لعنت کنم آن را که خدا لعنت نکرده است؟ و چگونه نفرین نمایم آن را که خداوند نفرین ننموده است؟ زیرا از سر صخره ها او را می بینم. و از کوهها او را مشاهده می نمایم. اینک قومی است که به تنهایی ساکن می شود. و در میان امتها حساب نخواهد شد. کیست که غبار یعقوب را تواند شمود یا ربع اسرائیل را حساب نماید؟ کاش که من به وقات عادلان بمیرم و عاقبت من مثل عاقبت ایشان باشد.” PA 399.4

    بلعام اعتراف کرد که با نیت نفرین اسرائیل بدانجا آمده است، لیکن کلامی که بر لب رانده بود دقیقاً بر ضد خواست و احساسات قلبی اش بود. وادار شده بود که اسرائیل را برکت دهد، در حالی که قلبش سرشار از نفرین بود.PA 400.1

    همین که بلعام به اردوگاه اسرائیل نظر کرد، با حیرت گواه نیکبختی آنان را دید. آنان را به عنوان جماعتی شقی و فاقد سازماندهی به او شناسانده بودند که دسته دسته به آن کشور هجوم آورده و برای سرزمینهای پیرامون آفت و وحشت بودند؛ اما ظاهرشان صد در صد با این گفته ها در تضاد بود. وی وسعت بی کران جمعیت و سازماندهی عالی آنان را در اردوگاهشان دید که هر یک نشان از نظم و ترتیب تمام داشتند. لطف عظیمی که خداوند در حق اسرائیل روا داشته بود، و نیز شخصیت متمایزشان به عنوان قوم برگزیده خدا به او نشان داده شد. آنان نمی بایست هم رتبه با دیگر ملل در یک جایگاه قرار می گرفتند، بل باید در جایگاهی والا بر فراز دیگران می ایستادند . “اینک قومی است که به تنهایی ساکن می شود، و در میان امتها حساب نخواهد شد.” زمانی که این سخنان گفته شدند هنوز بنی اسرائیل به شکلی دائم ساکن نشده بودند، و شخصیت، منش و آداب منحصر به فرد آنان برای بلعام ناشناخته بود. لیکن چقدر این پیش بینی در تاریخ اسرائیل که بس از آن به حقیقت پیوست، برجسته بود! در خلال تمام سالهای اسارت، در خلال تمام اعصاری که در میان بقیه ملل پراکنده بودند، باز هم ملتی متمایز باقی مانده بودند. پس قوم خدا (اسرائیل راستین) گرچه در میان دیگر ملل پراکنده شده بودند، لیکن مسافرانی بودند که ملیتشان در آسمان بود. PA 400.2

    نه تنها تاریخ مردم یهوه به عنوان یک ملت به بلعام نشان داده شد، بلکه افزایش سعادت اسرائیل حقیقی خداوند را در نزدیکی آخرالزمان دید. وی لطف ویژه باری تعالی را به نفع آنانی که محبت و ترس را در دلی داشتند دید. آنان را دید که دست نیرومند خداوند زمانی که به دره تاریک سایه مرگ وارد می شوند، محافظتشان می کند. و آنان را دید که از گورهایشان پیش می آیند در حالی که تاج شکوه، افتخار و نامیرایی برسردارند. شادی رها شده در شکوه جاودان زمین نو آفریده را نیز دید. آنگاه که بر آن صحنه خیره گشته بود، بانگ برآورد: “کیست که غبار یعقوب را تواند شمرد یا ربع اسرائیل را حساب نماید؟” و تاج شکوه و افتخار را بر هر جبینی دید، و شادی ای که از هر چهره ای تشعشع می یافت، و نیز به زندگی بی پایان شادی ناب نگریست. پس از ته قلب دعایش را بر زبان آورد: “کاش که من به وفات عادلان بمیرم و عاقبت من مثل عاقبت ایشان باشد.”PA 400.3

    اگر بلعام تمایل داشت نوری که خداوند فرستاده بود قبول نماید، اکنون سخنانش را از روی راستی و درستی گفته بود: یعنی همه ارتباطش با موآبیان را به یکباره قطع می نمود. دیگر جسارت نمی کرد رحمت خدا را توقع کند، بل به جای آن با توجه به جانب خداوند می رفت. اما بلعام مزد نادرستی را دوست می داشت، و این همان چیزی بود که می خواست به آن دست یابد. PA 401.1

    بالاق با اطمینان قلبی انتظار نفرینی را می کشید که همچون آفتی هواگیر بر اسرائیل بیافتاد؛ پس در پاسخ نبی با خشم اظهار داشت: “به من چه کردی؟ تو را آوردم تا دشمنانم را لعنت کنی، و هان برکت تمام دادی!” بلعام که در پی پذیرش امر پیش آمده با خوش رویی و خوش بینی بود، اعلام داشت که از روی دیانت و به واسطه خواست خدا و با جبر وی آن سخنان را بر لب آورده و آن کلام چیزی نبوده جز قدرت الهی. و در پاسخ گفت: “آیا نمی باید با حذر باشم تا آنچه را که خداوند به دهانم گذارد بگویم؟”PA 401.2

    بالاق حتی اکنون هم نمی توانست از هدفش صرفنظر نماید. نتیجه گرفت که منظره بر ابهت اردوگاه بنی اسرائیل چنان بلعام را به هراس افکنده است که او جرأت نمی کند سحر و جادویش را بر علیه آنان به کار گیرد. شاه مصمم شد که نبی را به نقطه ای ببرد که تنها اندکی از جمعیت به چشمش آید. اگر می شد بلعام را وادار کرد که جمعیت را در چندین مرحله و به تدویج نفرین کند، همه اردوگاه به زودی تسلیم نابودی می شدند. بر فراز بلندی هایی که فسجه نام داشت آزمونی دیگر سکل گرفت. باز هم هفت قربانگاه دیگر برپا شدنده و در آنجا همان قربانی ها تقدیم شدند. شاه و شاهزادگانش نزد قربانی ها باقی ماندند، در حالی که بلعام از آنان جدا شد تا به نزد خداوند رود. باز هم نبی عهده دار تحویل پیامی الهی بود که نه می توانست بیانش کند و نه از آن سر باز زند. PA 401.3

    زمانی که به سوی همراه نگران و متوقعش بازگشت، این سوالی بود که از وی پرسیده شد: “خداوند چه گفت؟” پاسخ همچون گذشته وحشت و هراس به قلب شاه فرو ریخت: “خدا انسان نیست که دروغ بگوید. و از بنی آدم ‌نیست که به اراده خود تغییر بدهد. آیا او سخنی گفته باشد و نکند؟ یا چیزی فرموده باشد و استوار ننماید؟ اینک مأمور شده ام که برکت بدهم. و او برکت داده است و رد نمی توانم نمود. او گناهی در یعقوب ندیده، و خطایی در اسرائیل مشاهده ننموده است. یهوه خدای او با وی است. و نعره پادشاه در میان ایشان است.PA 402.1

    بلعام که از این مکاشفه به وحشت افتاده بود بانگ برآورد: “اوگناهی در یعقوب ندیده، و خطایی در اسرائیل مشاهده ننموده است. یهوه خدای او با وی است.” جادوگر بزرگ تلاش کرده بود از قدرت افسونش بر طبق خواسته موآبیان بهره گیرد؛ لیکن در همین رابطه باید درباره اسرائیل گت: “خداوند چه کرده است!” زمانی که تحت حمایت الهی قرار داشتند هیچ مردم و ملتی، حتی اگر شیطان با تمام نیرویش یاری شان می کرد، قادر نبودند بر آنان غالب شوند. همه خلق جهان باید از کاری که خداوند به واسطه قوم خویش می کند شگفت زده گردند. آنگونه که مردی که به دنبال نفرین گناه آلودی است، با نیروی الهی به شکلی مهار می گردد که سر جای لعن و نفرین، زیباترین و غنی ترین نویدها را به زبان فاخر و شعر نغز به زبان می آورد. و لطفی که خداوند در این زمان برای اسرائیل ابراز کرد، می بایست در همه اعصار و قرون به عنوان سپر محافظ بر سر فرزندان مطیع و ایماندارش نگاه داشته شود. زمانی که شیطان الهام بخش افراد شریر می گردد که با عوام فریبی مردم خدا را آزار داده و متهدم کنند، این رخداد به ذهنشان یادآوری می گردد تا ایمان به خداوند و امیدشان تقویت گردد. PA 402.2

    پادشاه موآب مایوس و درمانده فریاد می آورد: “نه ایشان را لعنت کن و نه برکت بده!” با این حال هنوز امید ضعیفی در ته دلش مانده بود، پس تصمیم گرفت راه دیگری را بیازماید. این بار بلعام را به سوی کوه فغور که معبدی در آن وقف پرستش مفسدانه خدایشان، بعل، بود روانه کرد. اینجا هم همان تعداد قربانگاهها بر پا شدند و همان قربانی ها تقدیم؛ بلعام را همچون دفعات قبل تنها نگداشت تا اراده خدا را بیاموزد. او تظاهر به سحر و جادو نکرد، بل در کنار قربانگاهها ایستاد و به دور دست، جایی که گستره چادرها به چشم می خوردند نظر کرد. باز هم روح خداوند بر او فرود آمد و پیام الهی بر زبانش جاری شد: “چه زیباست خیمه های تو ای یعقوب! و مسکنهای تو ای اسرائیل! مثل وادی های کشیده شده. مثل باغها بر کنار رودخانه، مثل درختان عود که خداوند غرس نموده باشد، و مثل سروهای آزاد نزد جویهای آب. آب از دلوهایش ریخته خواهد شد. و بذر او در آبهای بسیار خواهد بود. و پادشاه او از اجاج بلندتر، و مملکت او برافراشته خواهد شد. خدا او را از مصر بیرون آورد. او را شاخ های مثل گاو وحشی است. امتهای دشمنان خود را خواهد بلعید و استخوانهای آنان را خواهد شکست و ایشان را به تیرهای خود خواهد دوخت. مثل شیر نر خود را جمع کرده، و مثل شیر ماده کیست که او را برانگیزد؟ مبارک باد هر که تو را برکت دهد، و ملعون باد هر که تو را لعنت نماید.” PA 402.3

    در اینجا موهبت خداوند برای مردمش به یکی از زیباترین اشکال ممکن که می توان در طبیعت یافت، معرفی شده است. نبی، اسرائیل را به دره های حاصلخیزی تشبیه می کند که پوشیده از خرمن محصولات است: به باغهای شکوفایی که چشمه های بهاری همیشه روان آبیاری می کردند؛ به درختان خوش عطر صندل و درختان با وقار سرو. تصویری که در پایان بدان اشاره می شود، یکی از زیباترین و مؤثرترین سخنانی است که در این کلام ملهم شده می توان یافت. سرو لبنان در میان همه مردم مشرق زمین محترم است. خانواده ای که این درخت به آن متعلق است در هر جایی از زمین که آنان پا گذارده است یافت می شود. از مناطق قطبی گرفته تا سرزمینهای استوایی، این گیاه شکوفا می شود؛ هم از گرمی خورشید لذت می برد و هم در برابر سرما پایدار است. با شکوه فراوان در کنار خاک حاصلخیز ساحل رودخانه ها سر بر می کشد، با این حال حتی بر فراز خاک تشنه و خشک نیز برافراشته است. ریشه امتی را در عمق صخره های کوهستان می نشاند و دلیرانه در برابر تند بادها می ایستد. برگهایش سبز و تازه است آنگاه که نفس سرد زمستان دیگران را خاموش کرده است. سرو لبنان بیشتر از هر چیز دیگری به واسطه قدرتش، استحکامش و نیروی زوال ناپذیرش شناخته شده است؛ و این امر به عنوان نماد کسانی است که زندگی شان “در خدا پنهان است” (کولسیان 3 : 3). کتاب مقدس می گوید: “عادل مثل درخت خرما خواهد شکفت، و مثل سرو آزاد در لبنان نمو خواهد کرد.” دست خداوند سرو را به عنوان شاهی در میان جنگل تجلیل کرده است. “و صنوبرها به شاخه هایش مشابهت نداشت. و چنارها مثل اغصانش نبود، بلکه هیچ درخت در باغ خدا به زیبایی او مشابه نبود.” (حزقیال 31 : 8) سرو مکرراً به عنوان نماد سلطنت به کار رفته است و استفاده از آن در کتاب مقدس به عنوان نماد نیکویی اثباتی بر این مدعی است که چقدر خداوند به کسانی که به اراده خداوند عمل می کنند، احترام می گذارد. PA 403.1

    بلعام پیشگویی کرد که شاه اسرائیل بزرگتر و مقتدرتر از اجاج می گودد. این نامی بود که به پادشاهان عمالیقی اطلاق می شد که در آن زمان ملتی بسیار مقتدر بودند؛ اما اگر اسرائیل با خداوند راست می ماند، تمام دشمنانش مغلوب می گردیدند. شاه اسرائیل پسر خدا بود؛ و روزی می رسید که پایه های تختش بر زمین قرار گیرند، و قدرتش بر همه پادشاهی های جهان والاتر می گردید. PA 404.1

    همین که بالاق سخنان نبی را شنید، با خشم و ترس، تمامی امیدهایش را نقش بر آب دید. خشمگین بود، چرا که وقتی دید همه چیز بر ضد او نابود شده است، با خود اندیشید که بلعام حداقل می توانست برای دلگرمی او هم که شده پاسخی موافق خواستش فراهم کند. با تحقیر به کنش سازشکارانه و فریبکارانه نبی نگریست. خشمگین فریاد برآورد: “پس الان به جای خود فرار کن! گفتم که تو را احترام تمام نمایم. همانا خداوند تو را از احترام باز داشته است.” پاسخ این بود که شاد پیش آگاهی یافته بود، بلعام تنها پیامی را می گفت که خدا به وی می داد. PA 404.2

    پیش از اینکه بلعام به سرزمین خود بازگردد، یکی از زیباترین و برجسته ترن نبوتها را در رابطه با نجات دهنده جهان و نابودی نهایی دشمنان خدا ادا می نماید: “او را خواهم دید لیکن نه الان. او را مشاهده خواهم نمود لیکن نزدیک نی. ستاره ای از یعقوب طلوع خواهد کرد و عصایی از اسرائیل خواهد برخاست و اطراف موآب را خواهد شکست. PA 404.3

    سپش با پیش بینی نابودی کامل موآب و ادوم عمالیق و قینیان سخنانش را خاتمه می دهد، بدین ترتیب برای شاه موآبی هیچ نشانی از امید باقی نمی گذارد. PA 404.4

    بلعام در حالی که دیگر امیدی به ثروت و پیشرفتش به دلیل بی لطفی به پادشاه نداشت، و نیز آگاه بود که موجب ناخشنودی خداوند شده است، از ماموریت خود خواسته اش بازگشت. پس از بازگشت به خانه، نیروی مهارکننده روح خدا وی را ترک گفت و آزمندی اش که وی را تحت مهارش درآورده بود، بر او چیره شد. حاضر بود هر کاری می تواند انجام دهد تا پاداشی که بالاق به او تعهد کرده بود را به دست آورد. بلعام می دانست که سعادت اسرائیل به فرمانبری اش از خداوند بستگی دارد، و نیز آگاه بود راهی جز فریب آنان برای انجام گناه نیست تا بتوان سرنگونشان کرد. اکنون مصمم بود نظر بالاق را با پیشنهاد راه حلی که با پیگیری آن می شد نفرینی بر اسرائیل آورد، - جلب نماید. PA 404.5

    فوراً به سرزمین موآب بازگشت و نقشه اش را تقدیم پادشاه کرد. خود موآبیان متقاعد شده بودند مادامی که دل اسرائیل با خداوند راست بود، او سپر بلاهای آنان خواهد بود. نقشه بلعام امرز بود که با وسوسه آنان به بت پرستی موجب جدایی شان از خدا گردد. اگر فاسد درمی شدند و به پرستش بعل و استارت روی می آوردند، محافظ متعالشان تبدیل به دشمنانشان می گردید. و سپس چون شکاری در چنگ ملل جنگجوی همسایه می افتادند. این طرح به سهولت مورد تأیید شاه قرار گرفت، و خود بلعام نبز مسئول عملی کردن آن گردید. PA 405.1

    بلعام شاهد موفقیت نقشه شیطانی خود بود. و دید که نفرین خدا بر مردمش فرود آمد. و هزاران نفر مورد داوری وی قرار گرفتند؛ لیکن همان عدالتی که گناه اسرائیل را مجازات کرد، اجا‌زه نداد وسوسه گران بگریزند. در جنگ اسرائیلیان برعلیه موآبیان، بلعام هلاک گردید. از پیش ادراک کرده بود که پایان کارش فرا رسیده است، پس اظهار داشت: “بگذارید به عدالت بمیرم، و آخر کارم همچون او باشد.” لیکن وی روبه ای عادلانه را در زندگی خود پیش نگرفته بود، و سرنوشت با دشمنان خداوند گره خورده بود. PA 405.2

    سرنوشت بلعام همچون سرنوشت یهودا بود و شخصیت هر دو یک مشخصه مشابه داشتند. هر دوی آنان می خواستند خدمت به خدا را با ثروت دنیا یکی کنند، و عاقبتی جز شکست آشکار نداشتند. بلعام به خدای راستین اذعان می کرد، و ادعا می نمود که خادم او است! یهودا به عیسی به عنوان مسیح ایمان داشت و به شاگردان او پیوسته بود. اما بلعام امیدوار بود از خدمت به خدا پلکانی برای خود بسازد که او را به کسب ثروت و افتخار دنیوی نایل نماید؛ و با شکست در این راه، لغزید، سقوط کرد و در هم شکست. یهودا می خواست به واسطه ارتباطش با مسیح پیشرفت و ثروت را برای خود فراهم سازد، یعنی در دنیایی مادی که به باور او مسیح در آن در حال ظهور بود. از دست دادن امید او منجر به ارتداد و انهدام وی گردید. هم بلعام و هم یهودا شاهد نور حقیقت بودند و از امتیازات ویژه ای برخوردارند، اما یک گناه مشخص کل شخصیت آنان را مسموم کرد و موجب نابودی شان گردید.PA 405.3

    بسیار خطرناک است اگر بگذاریم یک ویژگی غیر مسیحی در قلب ما زنده بماند. یک گناه موجه می تواند ذره ذره شخصیت را خوار کند، و تمام نیروهای شریفش را تسلیم خواسته ها و امیال شریر نماید. حذف یک سپر امنیتی از روی وجدانمان، وا نهادن خود به یک عادت پلید، نادیده گرفتن اصل مسئولیت پذیری، همه و همه خطوط دفاعی روح ما را در هم می شکنند و راهی را برای ورود شیطان باز می کنند تا ما را به گمراهی کشاند. تنها روش امن و مطمئن این است که دعاهای مان از قلبی بی آلایش و صادق برآینده همچون داود که می گوید: “قدمهایم به آثار تو قائم است، پس پاهایم نخواهد لغزید.” (مزامیر 17 : 5)PA 406.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents