Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
پاتریاخها و انبیا - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    ۲۰ - “یوسف در مصر”

    در این اثناء، یوسف به همراه اسیر کنندگانش به سوی مصر رهسپار شد. در حالی که کاروان رو به جنوب به سوی مرزهای کنعان حرکت می کرد، یوسف از دور تپه هایی را که خیمه های پدرش در میان آنها قرار داشت، شناخت. او با اندیشیدن به پدر مهربانش و به خاطر تنهایی و مصیبت او، به تلخی گریست. منظره دوتان بار دیگر در مقابل چشمانش ظاهر شد. او برادران خشمگین خود را دید و نگاههای غضب آلود ایشان را که متوجه وی بود، احساس کرد. سخنان زننده و توهین آمیز ایشان را که در پاسخ به التماس های دردناک او بر زبان آورده شده بود، در گوش او طنین انداز شد. یوسف با قلبی مضطرب به آینده اندیشید. شرایط او چقدر تغییر کرده بود!! فرزند محبوب و ناز پرورده ای که اینک حقیر و بی پناه!! تنها و بی یاور، به سوی سرزمینی بیگانه رهسپار بود! چه سرنوشتی در انتظار او بود!! و یوسف برای لحظاتی خوه را در اضطراب و اندوه رها کرد.PA 179.1

    اما به خواست خدا، حتی چنین تجربه ای، مایه برکت او میشد. یوسف در خلال چند ساعت، چیزهایی را آموخت که سالها زندگی کردن نمی توانست به او بیاموزد. پدر او، اگر چه وی را بسیار محبت کرده بود، اما با طرفداری از او و بی توجهی نسبت به سایر برادرانش، اشتباه بزرگی را مرتکب شده بود. جانبداری ناسنجیده پدر از یوسف، برادرانش را عصبانی نموده و آنان را به انجام محملی ظالمانه تحریک کرده بود باعث شده بود تا او از خانواده اش جدا گردد. اثرات تبعیض و جانبداری، اکنون نیز در رفتار و شخصیت او دیده می شد. اشتباهاتی که در گذشته نادیده گرفته شده بود، اینک می بایستی تصحیح می شد. یوسف به فردی خودپسند و پرتوقع تبدیل شده بود. او که به مهربانی و مراقبت پدرش خو گرفته بود، اینک خود را برای مقابله با مشکلاتی که در سرزمین بیگانه و در زندگی سخت و پر مشقت بردگی بر سر راهش قرار می گرفت، آماده احساس نمی کرد. PA 179.2

    سپس، افکار او متوجه خدای پدرش شد. یوسف در کودک اش یاد گرفته بود که خدا را دوست داشته باشد و از او بترسد. او بارها در خیمه یعقوب به ماجرای خوابی که او در هنگام فرار از خانه پدرش دیده بود، گوش فرا داده و وعده هایی که خداوند به یعقوب داده بود و چگونگی تحقق یافتن این وعده ها، بارها برای او بازگو شده بود. اینکه چگونه در زمان نیاز، فرشتگان خداوند برای راهنمایی، تسلی و محافظت او آمده بودند. و اینکه چگونه از محبت خداوند در فراهم کردن یک منجی برای انسانها آگاه شده بود. اینک تمامی این درسهای ارزشمند به صراحت پیش روی او قرار گرفته بود. یوسف فهمید که خدای پدرش خدای او نیز خواهد بود. و سپس خود را به خداوند سپرد و با تمامی دل دعا کرد تا محافظت کننده اسرائیل، در سرزمین غربتش، با وی همراه باشد.PA 179.3

    یوسف با شادمانی عزم خود را جزم کرد تا وفاداری خود را به خداوند اثبات کند و تحت هر شرایط از پادشاه آسمان پیروی کند. او با خود عهد کرد تا خدا را با تمام دل خدمت کند و سختی های زندگی را با شکیبایی تحمل کرده و همه وظایف خود را با صداقت انجام دهد. تجربیات یک روز سخت، به نقطه عطفی در زندگی او تبدیل شد و مصیبت وحشتناک آن، او را از کودکی نازپرورده به مردی اندیشمند، شجاع و خویشتندار تبدیلی کرد.PA 180.1

    یوسف به محض رسیدن قافله به مصر، به فوطیفار فرمانده محافظان فرعون فروخته شد و به مدت ده سال در خانه او خدمت کرد و در همین خانه بود که با وسوسه ای غیر عادی روبر‌ شد. او در میان بت پرستان ساکن بود. پرستش خدایان دروغین در میان مصریان که در آن زمان در زمره متمدن ترین اقوام به شمار می رفتند، امری رایج بود. با این حال، یوسف صداقت و وفاداری خود را به خداوند حفظ کرد. دیدنی ها و صداهای فاسد، از هر سو، او را احاطه کرده بود، اما او مانند کسی بود که نه می دید و نه می شنید. افکار او اجازه نداشت تا درباره موضوعات ممنوع فکر کند.PA 180.2

    اشتیاق برای جلب رضایت مصریان نمی توانست باعث شود که او اصول و اعتقادات خود را مخفی نگاه دارد. اگر او این کار را میکرد، در مقابل وسوسه ها شکست می خورد. اما یوسف به خاطر اعتقاد پدرانش سرافکنده نبود و سعی نکرد تا این حقیقت را که او پرستنده یهوه بود، مخفی نگه دارد. PA 180.3

    “و خداوند با یوسف بود، او مردی کامیاب شد، و در خانه آقای مصری خود ماند. و آقایش دید که خداوند با وی می باشد، و هر آنچه او می کند، خداوند در دستش راست می آورد. پس یوسف در نظرش التفات یافت، و او را خدمت می کرد، و او را به خانه خود برگماشت و تمام مایملک خویش را به وی سپرد و آنچه با وی بود، خبر نداشت. جز نانی که می خورد.” (برای اطلاع بیشتر به فصل ٣٩ کتاب پیدایش مراجعه شود).PA 180.4

    موفقیت بی نظیر یوسف در اموری که تحت مسئولیت او قرار داشت، حاصل یک معجزه مستقیم نبود، بلکه ثمره سخت کوشی، دقت و توانایی او بود که با برکت الهی آراسته شده بود. یوسف موفقیت خود را مرهون لطف خداوند بود و حتی آقای بت پرست او نیز این موضوع را به عنوان راز موفقیت بی نظیر او پذیرفته بود. معهذا چنین موفقیتی بدون استقامت و تلاش هدفمند امکان ناپذیر بود. خداوند به واسطه وفاداری و ایمان خادم خویش، جلال یافته بود. هدف خداوند این بود که یوسف با پاکی و شرافت خویش، تفاوت بارز میان ایماندار به خداوند با بت پرستان را نشان دهد و بدین ترتیب نور فیض الهی در میان تاریکی بی دینی بدرخشد.PA 181.1

    یوسف به خاطر صداقت و شایستگی های خویش در نظر فوطیفار که او را نه به چشم یک برده، بلکه به چشم پسر خود نگاه می کرد، التفات یافت. یوسف جوان، به زودی با مردان فرهیخته و مقامات مصر آشنا شد و دانش مربوط به علوم، زبانها و امور مربوط به دولت را که برای نخست وزیری آینده مصر ضروری بود، فرا گرفت. PA 181.2

    اما ایمان و درستکاری یوسف، میبایستی با آزمایشی سخت محک زده می شد. همسر فوطیفار تلاش کرد تا مرد جوان را به زیر پا گذاشتن احکام خداوند ترغیب کند. یوسف تا آن زمان از فسادی که در آن سرزمین بی دین شایع بود، سالم مانده بود، اما این وسوسه، بسیار ناگهانی و قوی و فریبنده بود. او چگونه باید با آن برخورد می کرد؟ در یک سو، پنهان کاری، التفات و پاداش و در سوی دیگر بی آبرویی، زندان و احتمالاً مرگ قرار داشت. تمامی آینده او در گرو این تیم بود. آیا اصول پیروز می شد؟ آیا یوسف همچنان به خداوند وفادار می ماند؟ فرشتگان آسمانی با نگرانی غیر قابل وصفی، به این صحنه می نگریستند.PA 181.3

    پاسخ یوسف به همسر فوطیفار، قدرت ایمان را آشکار می کند. او به امانت آقایش خیانت نمی کند و عواقب چنین کاری هر چه که باشد، او به سرورش در آسمان وفادار می ماند. بسیارند کسانی که به خاطر رضایت همنوعانشان و برای مجرم قلمداد نشدن در مقابل دیگران، در مقابل چشمان نظاره گر خداوند و فرشتگان مقدس، پا را از گلیم خود فراتر گذاشته و مرتکب گناه شدند، در حالی که بیشترین توجه یوسف به خداوند بود. او گفت، “چگونه مرتکب این شرارت بزرگ شوم و به خدا خطا ورزم؟.”PA 181.4

    اگر ما نیز این عقیده را در دلهایمان می پروردیم که خداوند هر آنچه را که انجام می دهیم و بر زبان می آوریم، می بیند و می شنود و حساب گفتار و اعمال ما را نگاه می دارد، و اینکه در مقابل تمامی اینها پاسخگو هستیم، آنگاه از ارتکاب گناه می ترسیدیم. جوانان باید به خاطر داشته باشند که هر جا که باشند و هر کاری که انجام دهند، در حضور خداوند هستند. هیچ یک از اعمال و رفتار های ما از دید خداوند پنهان نمی ماند و نمی توانیم اعمالمان را از دید قادر مطلق پنهان کنیم. قوانین بشری هر چند سخت و انعطاف ناپذیر باشند، بیشتر اوقات از سوی افراد زیر پا گذاشته می شوند و مجرمین به خاطر شناخته نشدن، از مجازات می گریزند، در حالی که احکام خداوند این چنین نیست. تاریک ترین شبها نمی توانند، گناه فرد گناهکار را از دید خداوند پنهان کند. فرد گناهکار ممکن است خود را تنها احساس کند، در حالی که عمل او از سوی خداوند دیده می شود و تمام انگیزه های باطنی او در معرض بازرسی الهی قرار دارند. هر عملی، هر سخنی و هر فکری، آنچنان زیر نظر قرار دارد که گویی غیر از آن فرد، هیچ کس دیگری در این جهان زندگی نمی کند و توجه آسمان بر روی او معطوف شده است.PA 182.1

    یوسف به خاطر صدافت و درستکاری، دچار مصیبت شد، زیرا زن فوطیفار برای انتقام جویی از او، وی را به گناهی زشت متهم کرد و باعث شد تا به زندان افکنده شود. اکر فوطیفار اتهام همسرش بر علیه یوسف را باور می کرد، جوان عبرانی جان خود را از دست می داد، اما شرافت و نجابتی که در رفتار یوسف دیده می شد، بیگناهی او را گواهی می داد. معهذا، یوسف برای حفظ آبروی آقایش، با رسوایی به زندان افکنده شد.PA 182.2

    یوسف در ابتدا با بد رفتاری و خشونت زندانیان روبرو شد. نویسنده مزامیر می گوید که، “پایهای وی را به زنجیر بستند و جان او در آهن بسته شد، تا وقتی که سخن او واقع شد و کلام خداوند او را امتحان نمود.” (مزامیر 105 آیه 18). با این حال، شخصیت عالی یوسف، حتی در تاریکی سیاهچال نیز می درخشید. او ایمان و شکیبابی خویش را حفظ کرد و هر چند که سالها خدمت صادقانه او به بیرحمانه ترین شکلی پاسخ داده شده بود، اما این امر موجب بدگمانی و ترشرویی او نشد. او از آرامشی برخوردار بود که از معصومیتی آگاهانه نشئت می گرفت و به همین دلیل، مشکل خود را به خداوند سپرد. او به مشکلات خود فکر نکرد ملکه مصیبت خویش را با کاهش دادن مصائب دیگران، فراموش کرد. او حتی در درون زندان نیز یک کاری پیدا کرد تا انجام دهد. خداوند در میان مصیبت و پریشانی، یوسف را برای خدمت موثرتری آماده می کرد و او انضباط مورد نیاز برای انجام چنین خدمتی را رد نکرد. او با مشاهده نتایج ظلم و استبداد و اثرات گناه و جنایت، در زندان، درس عدالت، شفقت و رحمت را آموخت که او را آماده کرد تا قدرت خویش را با حکمت و دلسوری، اعمال کند.PA 182.3

    یوسف به تدریج اعتماد زندانبانان را جلب کرد و سرانجام مسئولیت تمام زندان به او سپرده شد. نقشی که او در زندان ایفا کرد، یعنی صداقت هر روزه او، دلسوزی او نسبت به کسانی که در میان مشکلات و مصائب گرفتار بودند، راه را برای کامیابی و افتخارات آینده او هموار کرد. هر نوری که بر دیگران می تابانیم، بر ما منعکس خواهد شد. هر سخنی که از روی مهربانی و همدردی به دردمندان گفته می شود، هر عملی که ستم دیده ای را تسلی می دهد، و هر هدیه ای که به یک انسان نیازمند داده می شود، اگر با انگیزه ای درست انجام شود، برکاتی را برای اعطا کننده به همراه خواهد داشت.PA 183.1

    رئیس خبازان و رئیس ساقیان پادشاه به خاطر اینکه به آقای خویش یعنی پادشاه مصر خطا کرده بودند، به زندان افکنده شده و تحت مسئولیت یوسف قرار گرفتند. یک روز صبح، هنگامی که غمگین به نظر می رسیدند، یوسف از ایشان علت را جویا شد، آنان به وی گفتند که خوابی دیده اند و کسی نیست که آن را برایشان تعبیر کند. یوسف به ایشان گفت، “آیا تعبیرها از آن خدا نیست؟ آن را به من باز گویید.” هنگامی که هر یک از ایشان خواب خود را برای یوسف باز گفت، او تعبیر آن را برای ایشان بازگو کرد. بعد از سه روز رئیس ساقیان به مقام خویش منصوب شد و جام را به رسم سابق به دست فرعون داد. اما رئیس خبازان به دستور فرعون کشته شد.PA 183.2

    ساقی پادشاه به یوسف قول داده بود تا به خاطر تعبیر خواب او و خدمات بسیاری که یوسف به او کرده بود، از وی قدردانی کند. و یوسف نیز به اسارت ظالمانه خود اشاره کرده و از وی خواسته بود تا وضعیت او را نزد فرعون مطرح کند. یوسف به او گفت، “هنگامی که برای تو نیکو شود، مرا یاد کن و به من احسان نموده، احوال مرا نزد فرعون مطرح کن و مرا از این خانه بیرون آور، زیرا که فی الواقع از زمین عبرانیان دزدیده شده ام، و اینجا نیز کاری نکرده ام که مرا در سیاهچال افکنند.” (به کتاب پیدایش فصل 40 رجوع شود). رئیس ساقیان متوجه شده بود که خوابش از هر نظر تحقق یافته است، با این حال، هنگامی که مجدداً در نظر فرعون التفات یافت، یوسف را به یاد نیاورد، بلکه او را فراموش کرد. یوسف برای دو سال دیگر در زنداق ماند و اشتیاقی که در دل او برانگیخته شده بود، به تدریج از بین رفت و درد تلخ ناسپاسی به دردهای دیگر او افزده شد.PA 183.3

    اما دست خداوند در آستانه گشودن درهای زندان بود. پادشاه مصر در یک شب، دو بار خواب دید و خوابهای او ظاهراً از مصیبتی عظیم حکایت می کرد. او نمی توانست، تعبیر خوابها را روشن کند و افکار او مضطرب و پریشان شد. جادوگران و جمیع حکیمانی که در قلمرو پادشاهی او بودند نتوانستند خوابهای او را تعبیر کنند. اضطراب و ناامیدی پادشاه شدت یافت و وحشت بر سراسر کاخ او حاکم شد. رئیس ساقیان با مشاهده اضطراب و وحشت همگان، خوابی را که خود در زندان دیده بود به خاطر آورد و متعاعقب آن به یاد یوسف افتاد. او بیدرنگ به پادشاه اطلاع داد که چگونه خواب خود او و خواب رئیس خبازان از سوی زندانی عبرانی تعبیر شده و اینکه چگونه پیش بینی او به تحقق پیوسته بود.PA 184.1

    برای فرعون، رد کردن جادوگران و مردان حکیم دربار و مشورت با یک بیگانه و برده، نوعی حقارت محسوب می شد، اما او برای نجات از اضطراب و وحشت، حاضر بود تا پست ترین خدمت را بپذیرد. “آنگاه فرعون فرستاده، یوسف را خواند و او را به زودی از زندان بیرون آوردند و صورت خود را تراشیده، رخت خود را عوض کرده و به حضور فرعون آمد. PA 184.2

    “فرعون به یوسف گفت، “خوابی دیده ام و کسی نیست که آن را تعبیر کند، و دربارد تو شنیدم که خواب می شنوی تا تعبیرش کنی. یوسف به فرعون پاسخ گفت: “از من نیست، خدا، فرعون را به سلامتی جواب خواهد داد.” پاسخ یوسف به فرعون، فروتنی و ایمان او را به خداوند نشان می دهد. او افتخار برخورداری از حکمت عالی در خود را با فروتنی انکار کرده و می گوید، از من نیست، بلکه تنها خداست که می تواند این اسرار را آشکار کند. PA 184.3

    آمکاه فرعون خوابهای خود را برای یوسف بازگو کرده و گفت، “در خواب خود دیدم که اینک، به کنار نهر ایستاده ام و ناگاه هفت گاو فربه گوشت و خوب صورت از نهر برآمده، بر مرغزار می چرند. و اینک هفت گاو دیگر زبون و بسیار زشت صورت و لاغر گوشت، که در تمامی زمین مصر بدان زشتی ندیده بودم، در عقب آنها بر می آیند. و گاوان لاغر زشت، هفت گاو فربه اول را می خورند و چون به شکم آنها فرو رفتند معلوم نشد که بدرون آنها شدند، زیرا که صورت آنها مثل اول زشت ماند. پس بیدار شدم و باز خوابی دیدم که اینک هفت ،سنبله پُر و نیکو بر یک ساق بر می آید. و اینک هفت سنبله خشک و باریک و از باد شرقی پژمرده، بعد از آنها می روید. و سنابل لاغر، آن هفت سنبله نیکو را فرو می برد. و جادوگران را گفتم، لیکن کسی نیست که برای من شرح کند.”PA 184.4

    یوسف به فرعون گفت، “خواب فرعون یکی است. خدا از آنچه خواهد کرد، فرعون را خبر داده است. هفت گاو نیکو هفت سال باشد و هفت سنبله نیکو، هفت سال. همانا خواب یکی است. هفت گاو لاغر زشت که در عقب آنها برآمدند، هفت سال باشد و هفت سنبله خالی از باد شرقی پژمرده، هفت سال قحط باشد. سخنی که به فرعون گفتم، این است: آنچه خدا می کند به فرعون ظاهر ساخته است. همانا هفت سال فراوانی بسیار، در تمامی زمین مصر می آید و بعد از آن، هفت سال قحط پدید آید و تمامی فراوانی در زمین مصر فراموش شود و قحط، زمین را تباه خواهد ساخت و فراوانی در زمین معلوم نشود، بسبب قحطی که بعد از آن آید، زیرا که به غایت سخت خواهد بود، پس اکنون فوعون می باید مردی بصیر و حکیم را پیدا نموده، او را بر زمین مصر بگمارد. فرعون چنین بکند و ناظران بر زمین بگمارد، و در هفت سال فراوانی، خمس از زمین مصر بگیرد و همه مأکولات این سالهای نیکو را که می آید جمع کنند، و غله را زیر دست فرعون ذخیره نمایند، و خوراک برای زمین، به جهت هفت سال قحطی که در زمین مصر خواهد بود ذخیره شود، مبادا زمین از قحط تباه گردد.” (پیدایش۴١ آیات 17 تا 40).PA 185.1

    تعبیر خواب، آنچنان کامل و منطقی، و سیاستی که توصیه شده بود آنچنان عالی و هوشمندانه بود که صحت آن نمی توانست مورد تردید قرار گیرد. اما اجرای این طرح میبایستی به چه کسی محول می شد؟ محافظت قوم به چنین انتخابی وابسته بود. پادشاه نگران بود. موضوع انتصاب یک فرد برای اجرای چنین مسئولیتی، برای مدتی تحت بررسی قرار گرفت. رئیس ساقیان، دور اندیشی و حکمتی را که یوسف در اداره زندان از خود نشان داده بود، برای پادشاه بازگو کرد. او آکنده از ندامت، سعی کرد تا ناسپاسی گذشته اش نسبت به یوسف را با تعریف و تمجید از او تلافی کند، هر چند تحقیقات بعدی پادشاه صحت ادعای او را به اثبات رساند. در تمام سرزمین مصر، یوسف تنها کسی بود که خطر قحطی و مقدمات لازه برای مقابله با آن را به فرعون خاطر نشان کرده بود. و به همین دلیل، فرعون از شایستگی او برای اجرای طرح مبارزه با قحطی، متقاعد شده بود. قدرت و حکمت الهی با یوسف بود و در میان مقامات دربار پادشاه، هیچ کس به اندازه او صلاحیت نداشت تا هدایت امور کشور در این بحران را به عهده گیرد. این واقعیت که او یک عبرانی و برده بود، در مقابل حکمت و قوه تشخیص کامل او، هیچگونه اهمیتی نداشت. و فرعون به مشاوران خود گفت: “آیا کسی را مثل این توانیم یافت، مردی که روح خدا در وی است؟”PA 185.2

    در مورد انتصاب تصمیم گیری به عمل آمد و فرمان حیرت انگیز فوعون به یوسف اعلام شد. او به یوسف گفت: “چونکه خدا کل این امور را بر تو مکشوف کرده است، کسی مانند تو بصیر و حکیم نیست. تو بر خانه من باش، و به فرمان تو، تمام قوم من منتظم شوند، جز اینکه بر تخت از تو بزرگتر باشم. “فرعون عالی ترین مقام دولتی را به یوسف تفویض کرده و انگشتر خود را از دست خویش بیرون کرده، آن را بر دست یوسف گذاشت. و او را به کتان نازک آراسته کرد، و پیش رویش ندا می کردند که، زانو بزنید.”(پیدایش 41 آیات 41 تا 44).PA 186.1

    “پس او را بر خانه خود حاکم قرار داد و مختار بر تمام مایملک خویش، تا به اراده خود سروران او را بند نماید و مشایخ او را حکمت آموزد.” (مزامیر ١٠۵ آیات ٢١ و 22) و یوسف از سیاهچال زندان به فرماروایی تمام سرزمین مصر ارتقا داده شد. این مقام برای یوسف افتخار بزرگی محسوب می شد، اما مقامی مشکل و خطرناک مود. یک فرد نمی تواند بدون پذیرش خطر، بر مقامی رفیع تکیه کند. چرا که طوفان، به گُل بی اهمیت دره صدمه نمی زند، اما درختان باشکوه قله کوه را از ریشه در می آورد. به همین ترتیب آنانی که صداقت و شرافتشان را در زندگی فروتنانه حفظ کرده باشند، ممکن است با رسیدن به مقام و موفقیت های دنیوی، مورد وسوسه قرار گرفته و به چاه هلاکت سقوط کنند. اما رفتار وشخصیت یوسف، چه در ایام مصیبت و چه در ایام خوشبختی تغییری نکرده بود. او در قصر فوعون همان قدر به خداوند وفادار ماند که در سلول تاریک سیاهچال مانده بود. او هم چنان در سرزمین بیگانه، غریبه ای بود که از خویشان خود جدا مانده بود، با این حال کاملا اعتقاد داشت که دست الهی قدمهای او را هدایت کرده بود و با اعتماد کامل به خداوند و با وفاداری وظایف خود را انجام می داد. به واسطه یوسف، توجه پادشاه و مردان بزرگ مصر به سوی خداوند معطوف شده بود و هر چند که آنان به بت پرستی خودشان وفادار مانده بودند، اما متوجه شده بودند که باید به اصول آشکار شده در زندگی و رفتار پرستنده یهوه، احترام بگذارند.PA 186.2

    یوسف چگونه توانسته بود از یک چنین پیشینه ای در استقامت، شرافت و حکمت برخوردار گردد؟ او درس نجابت، ایمان ساده و وفاداری را در سالهای نوجوانی آموخته بود و شخصیت شرافتمندی را که در نوجوانی کسب کرده بود، در سالهای بعد ثمره داده بود. زندگی پاک و ساده، استعداد های جسمی و معنوی او را پرورش داده و ارتباط با خداوند به واسطه اعمالش و تفکر درباره حقایق برجسته ای که به وارث ایمان سپرده شده بود، سیرت روحانی او را تعالی و شرافت بخشیده و فکر و ذهن او را به اندازه ای وسعت و قدرت بخشیده بود که هیچ تعلیم دیگری نمی توانست چنین کاری را انجام دهد. توجه صادقانه نسبت به وظایف در هر مقامی، از پست ترین تا عالی ترین، تمامی استعدادهای او را برای بیشترین بهره دهی آماده کرده بود. کسی که مطابق اراده خالق زندگی می کند، پاک ترین و شریف ترین شخصیت را برای خویش فراهم می کند. “ترس خداوند حکمت است، و از بدی اجتناب نمودن، فطائت می باشد.” (ایوب ٢٨ آیه ٢٨).PA 186.3

    اندکند، افرادی که اثرات چیزهای کوچک را برای پرورش شخصیت درک کنند. شرایطی را که هر روزه با آنها مواجه می شویم، برای آزمایش وفاداری ما مقرر شده اند تا ما را برای مسئولیت های مهم تر آماده کنند. وفادار ماندن به اصول در فعالیت های روزمره، شخص را برای پذیرش مسئولیت های بزرگتر آماده می کند و کسانی که بدین طریق آماده می شوند، میان درست و غلط همانند نی لرزان در باد، منزلزل نخواهند شد و نسبت به انجام وظایفشان وفادار خواهند ماند، چرا که خودشان را به حقیقت و شرافت عادت داده اند. آنان به وا‌سطه امین بودن در چیزهای کوچک، قدرت خواهند یافت تا در مسایل مهم تر انجام وظیفه کنند.PA 187.1

    سیرت پاک و شریف از طلای اوفبر ارزشمند تر است و بدون آن هیچ کس نمی تواند به مقام احترام دسترسی یابد. اما چنین سیرتی، موروثی نیست و با پول هم قابل خرید نیست. فضایل عالی اخلاقی و استعدادهای ذهنی حاصل اتفاق و تصادف نیستند. ارزشمندترین استعدادها اگر پرورده نشوند، هیچ ارزشی نخواهند داشت. و شکل گیری یک شخسیت اصیل، نتیجه کار مداوم است و باید با تلاش دایم و پیگیر حاصل شود. خداوند فرصتها را در اختیار افراد قرار می دهد، و موفقیت هر کس به استفاده از آنها بستگی دارد.PA 187.2

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents