Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
آرزوی اعصار - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 22—«زنداني شدن و مرگ يحيي تعميد دهنده»

    يحياي تعميد دهنده نخستين كسي بود كه پادشاهي مسيح را اعلام كرده و بخاطر آن دچار مصيبت شده بود. او را از فضاي آزاد بيابان و از ميان جمعيتي كه براي شنيدن سخنانش در اطراف او گرد مي آمدند، جدا ساخته و در سياهچالي در قلعه هيروديس انتيپاس زنداني كرده بودند. بيشتر خدمت يحيي در ناحيه شرقي رود اردن، جايي كه تحت حكومت هيروديس اداره مي شد، سپري شده بود. خود هيروديس نيز موعظه يحيي را شنيده بود. پادشاه عياش و فاسد در مقابل نداي يحيي كه مردم را به توبه دعوت مي كرد، برخود لرزيده بود. “هيروديس از يحيي مي ترسيد، چرا كه او را مردي پارسا و مقدس مي دانست،..........و هرگاه سخنان يحيي را مي شنيد، بسيار آشفته و نگران مي شد. با اين حال، گوش فرا دادن به سخنان او را دوست مي داشت.” يحيي با او صادقانه رفتار مي كرد و ازدواج معصيت آميز او با هيروديا، همسر برادرش را تقبيح كرده بود. هيروديس براي مدتي، سعي كرده بود تا زنجيرهاي شهوت را در هم بشكند، امّا هيروديا براي انجام خواسته هايش او را تحت فشار قرار داد و براي انتقام گرفتن از يحيي، هيروديس را مجبور كرد تا او را بهزندان افكند.AA 188.1

    زندگي يحيي در كار و فعاليت شديد سپري شده بود و افسردگي و عدم فعاليت حاصل از زندگي در زندان بر دوش او سنگيني مي كرد.AA 188.2

    هفته ها سپري مي شد و هيچ گونه تغييري به همراه نداشت. ترس و نااميدي بر وجود او مستولي مي شد. شاگردانش او را رها نكردند. به آنان اجازه داده شده بود تا در زندان ها با وي ملاقات كنند و آنان اخبار مربوط به كارهاي عيسي و اينكه چگونه انبوه جمعيت در پي او روانه مي شدند را به اطلاع يحيي مي رساندند. آنان سوال مي كردند كه اگر اين معلم جديد همان مسيح است، چرا براي نجات يحيي از زندان كاري انجام نمي دهد. او چگونهمي تواند اجازه دهد كه پيش قراول وفادارش از آزادي و چه بسا از حيات محروم شود؟ اين سوالات بي تاثير نبودند. زيرا ترديدهايي را كه هرگز به صورتي ديگر در ذهن يحيي مطرح نمي شد، به او پيشنهاد كردند. شيطان از شنيدن سخنان شاگردان و آزرده شدن روح يحيي كه رسول خداوند بود بسيار شادي كرد. غالب اوقات كساني كه خود را دوست يك انسان خوب مي پندارند و اشتياق دارند كه صداقت و وفاداري خويش را به او نشان دهند، با اعمالشان ثابت مي كنند كه خطرناك ترين دشمنان وي مي باشند و چه بسا به جاي تقويت ايمان او، موجب دلسردي و تضعيف وي شوند.AA 188.3

    يحيي تعميد دهنده، همانند شاگردان منجي، ماهيّت پادشاهي مسيح را درك نكرد. او انتظار داشت كه عيسي، بر تخت سلطنت داوود بنشيند، و همانطور كه زمان سپري مي شد و منجي مدّعي اقتدار شاهانه نشد، يحيي آشفته و نگران شد. او به مردم اعلام كرده بود كه براي اينكه راه خداوند مهيا شود، ابتدا بايد نبوت شعياي نبي به انجام رسد، يعني كوهها وتل ها پست شده و كجي ها راست و ناهمواريها هموار گردند. او آرزو كرده بود كه غرور و قدرت انساني بدست او فرو افكنده شود. يحيي، مسيح را شخصي معرفي كرده بود كه غربال خود را به دست مي گرفت و خرمنش را نيكو پاك كرده و گندم خويش را در انبار ذخيره مي نمود ولي كاه را در آتشي كه خاموش نمي پذيرد، مي سوزانيد. او انتظار داشت همانگونه كه الياس نبي، با روح و قدرت الهي بر اسرائيل ظاهر شده بود، خداوند نيز بايد خود را به عنوان خدايي كه با آتش پاسخ مي دهد، آشكار كند.AA 189.1

    يحياي تعميد دهنده در مدت ماموريتش، گناه اغنياء وضعمان را شجاعانه سرزنش و محكوم كرده بود او با دليري در مقابل هيروديس ايستاد و گناه او را با قاطعيت مورد سرزنش قرار داد. او جان خود را عزيز نشمرد تا كه بتواند وظيفه مقرر شده را به انجام رساند و اكنون از درون سلول سياهچال در انتظار شير سبط يهودا بود تا قدرت پادشاه ظالم را در هم بكوبد و فقيران و ستمديدگان و از جمله خود او را از اين مصيبت رهايي بخشد.AA 189.2

    امّا به نظر مي رسيد كه عيسي به جمع كردن شاگردان در اطراف خود و تعليم و شفا دادن مردم بسنده مي كرد در حالي كه يوغ اسرت روميان بر قوم اسرائيل هر روزه سنگين و سنگين تر مي شد، و در حالي كه هيروديس پادشاه و معشوقه پليدش ارداه ي خويش را بر مردم تحميل كرده و ناله و فرياد رنجديدگان و دردمندان به آسمان برخاسته بود، عيسي بر سر سفره باجگيران نشسته و با ايشان غذا مي خورد.AA 189.3

    براي نبي بيابان، همه اينها، چون يك معمّاي حل ناشدني به نظر مي رسيد.AA 189.4

    بعضي اوقات، زمزمه ارواح شيطاني براي ساعتها روح او را شكنجه مي داد و سايه وحشتناك ترس بر او مستولي مي شد. آيا ممكن بود كه منجي موعود هنوز ظهور نكرده باشد؟ در آن صورت پيامي كه خود او حامل آن بود، چه مفهومي مي توانست داشته باشد؟ يحيي به شدت از نتيجه ماموريت خويش دلسرد و نوميد شده بود.AA 190.1

    او انتظار داشت كه پيام خداوند از همان قدرت و نفوذي برخوردار باشد كه در هنگام قرائت كتاب شريعت در روزهاي يوشع و عزرا داشت(به دوم تواريخ باب 34 — نحميا بابهاي 8 و 9 مراجعه شود). قدرتي كه موجب توبه و بازگشت مردم به سوي خداوند شود. او براي تحقق بخشيدن به چنين رسالتي همه عمر خود را وقف خداوند نموده بود. آيا همه اينها بيهوده بود؟AA 190.2

    يحيي از اينكه مي ديد شاگردانش به خاطر محبت به او احساس بي اعتقادي نسبت به مسيح را در دلهايشان مي پرورانند. بسيار مظطرب و نگران بود. آيا زحمات او براي شاگردان بي ثمر بود؟ آيا او در انجام رسالت خويش عهد شكني و خيانت كرده بود، كه اكنون از ادامه آن محروم شده بود؟ اگر منجي موعود ظهور كرده بود و يحيي نيز دعوت خويش را درست تشخيص داده بود، آيا عيسي اكنون نبايد قدرت ظالم را در هم كوبيده و مقدمات آزادي پيش قراول خود را فراهم سازد؟AA 190.3

    با اين حال، يحيي ايمان خود را به مسيح از دست نداد. خاطره نداي آسماني، فرود آمدن كبوتر در هنگام تعميد، پاكي و بي عيب بودن عيسي، قوت روح القدس كه در هنگام آمدن يحيي به حضور منجي بر وي قرار گرفته بود و شهادت نبوتهاي كتب مقدسه نشان مي داد كه عيساي ناصري همان مسيح موعود مي باشد.AA 190.4

    يحيي مايل نبود درباره نگرانيها و ترديدهايش با نزديكان و شاگردانش بحث و گفتگو كند. بنتبراين تصميم گرفت پيامي براي عيسي فرستاده و از او سئوال كند.AA 190.5

    براي اين كار دو تن از شاگردانش را انتخاب كرد و اميدوار بود كه گفتگوي ايشان با منجي باعث تحكيم ايمان ايشان و اطمينان خاطر ساير شاگردان گردد. او هم چنين انتظار داشت كه مسيح از طريق شاگردان، پيامي نيز براي خود او بفرستد.AA 190.6

    از زماني كه يحيي به عيسي اشاره كرده و اعلام كرده بود كه “اينك برّه خدا كه گناه جهان را بر مي دارد” و “همان كه پس از من مي آيد و من لايق گشودن بند كفشش نيستم” مدت زيادي نگذشته بود. امّا اكنون شاگردانش را فرستاده و از او مي پرسيد، “آيا تو هماني كه مي بايست بيايدAA 190.7

    چه سوال دردناك و تاسف آوري.” اگر يحيي، پيش قراول وفادار، نتواند رسالت مسيح را تشخيص دهد، از جمعيت خودخواه و سود جو چه انتظاري ميتوانست داشته باشد؟AA 191.1

    منجي بيدرنگ به سوالات شاگردان يحيي پاسخ نداد. آنان در حالي كه از سكوت منجي شگفت زده شده و در حضور او ايستاده بودند، مريضان و دردمندان را مي ديدند كه به جهت شفا يافتن نزد وي مي آمدند.AA 191.2

    نابينايان، كور مال كورمال از ميان جمعيت به حضور منجي مي آمدند. مريضان با انواع بيماريها، بعضي ها با تلاش خودشان و بعضي ها به كمك دوستانشان به حضور وي مي آمدند. صداي شفا دهنده منجي، گوش ناشنوايان را شفا مي داد و يك كلمه از دهان او و لمس دستهاي منجي كوران را شفا مي داد و موجب مي شد كه ايشان روشنايي روز، چهره دوستان و چشم انداز طبيعت و سيماي نجات دهنده را ببينند. عيسي بر مريضي نهيب زده و تب را از مريضان دور مي كرد. صداي او به گوش كساني كه در آستانه مرگ بودند مي رسيد و ايشان سالم و قدرتمند از بستر بيماري بر مي خاستند. ديو زده ها و اسيران ارواح شيطاني از سخنان او اطاعت مي كردند و جنون، ايشان را رها مي كرد و او را پرستش مي كردند. او در همان حال كه ايشان را شفا مي داد به تعليم ايشان مشغول مي شد، روستائيان و كارگران زحمتكش كه از سوي معلمين يهود ناپاك و مطرود قلمداد مي شدند، در اطراف او گرد آمده و به كلام حيات بخش او گوش فرا مي دادند.AA 191.3

    بدين ترتيب روز به پايان رسيد و شاگردان يحيي همه امور را ديده و شنيدند. سرانجام عيسي ايشان را به حضور خود فراخواند و در پاسخ به سوال يحيي فرمود، “برويد و آنچه ديده ايد و شنيده ايد به يحيي بازگويي، كه كوران بينا مي شوند، لنگان راه مي روند، جذاميان پاك مي گردند، كران شنوا مي شوند و ....... خوشا بحال كسي كه درباره ي من نلغزد.” (لوقا 7 آيه 23).AA 191.4

    گواه الوهيت او در برآورده كردن نيازهاي انسان دردمند ديده مي شد. در حالي كه جلال و شكوه او در تنزل كردن به وضعيت حقير انسان آشكار و نشان داده مي شد.AA 191.5

    شاگردان، پيام عيسي را به يحيي رساندند و اين كافي نيود. يحيي نبوتي را كه درباره مسيح از طريق اشعياي نبي پيش گويي شده بود، بياد آورد. “روح خداوند يهوه بر من است، زيرا خداوند مرا مسح كرده است تا مسكينيان را بشارت دهم و مرا فرستاده است تا شكسته دلان را التيام بخشم و اسيران را به رستگاري و محبوسان را به آزادي ندا كنم، و تا از سال پسنديده ي خداوند و از يوم انتقام خداي ما ندا نمايم.” (اشعياء 61 آيات 1 و 2)، اعمال عيسي نه تنها مسيح بودن او را اعلام مي كرد بلكه نحوه استقرار پادشاهي او را نشان مي داد. همان حقايقي كه در بيابان براي الياس نبي آشكار شده بود، اكنون براي يحيي آشكار مي شد، هنگامي كه، “باد عظيم كوهها را منشق ساخت و صخره ها را به حضور خداوند خرد كرد، امّا خداوند در باد نبود و بعد از باد، زلزله شد، امّا خداوند در زلزله نبود و بعد از زلزله، آتشي، امّا خداوند در آتش نبود و بعد از آتش، آوازي ملايم و آهسته” و خداوند با نبي خود از طريق “آوازي ملايم و آهسته سخن مي گفت.” (اول پادشاهان 19 آيات 11 و 12). به همين ترتيب، عيسي نيز بايد كار خود را نه با زور اسلحه و ساقط كردن سلطنت ها و حكومت ها، بلكه از طريق سخن گفتن با دلهاي انساني و از طريق يك زندگي پر از فيض و ايثار به انجام مي رساند.AA 191.6

    اصل ايثار و از خود گذشتگي كه در زندگي خود يحيياي تعميد دهنده ديده مي شد، اساس پادشاهي مسيح محسوب مي شد. يحيي به خوبي مي دانست كه اين اصل تا چه اندازه با اصول و انتظارات رهبران اسرائيل مغاير و متفاوت مي باشد. آنچه كه براي او دليل قانع كننده الوهيت مسيح محسوب مي شد، از نظر رهبران هيچگونه ارزشي نداشت.AA 192.1

    انان در انتظار مسيح بودند كه آمدنش وعده داده نشده بود. يحيي متوجه شد كه رسالت منجي فقط محكوميت و نفرت ايشان را به همراه خواهد داشت. او به عنوان پيش قراول مسيح، از پياله اي مي نوشيد كه خود مسيح مي بايستي تا آخرين قطره آن را بنوشد.AA 192.2

    سخنان منجي كه گفته بود: “خوشا بحال كسي كه درباره من نلغزد ”براي يحيي نوعي سرزنش مهربانانه تلقي مي شد و بي ثمر نبود زيرا درك رسالت عيسي موجب مي شد تا يحيي با زندگي و مرگ خويش، خود را كاملا به خداوند تسليم كند.AA 192.3

    چون فرستادگان يحيي رفتند، عيسي درباره او سخن آغاز كرد. قلب منجي به خاطر يحيي، شاهد امين و وفادارش كه اكنون در ساهچال هيروديس زنداني بود. بشدت متاثر شد.AA 192.4

    او نمي خواست مردم تصور كنند كه خداوند يحيي را رها كرده و يا اينكه ايمان يحيي در اين ايام دشوار متزلزل شده است.AA 192.5

    او به مردم گفت، “براي ديدن چه چيز به بيابان رفته بوديد؟ براي ديدن ني اي كه از باد در جنبش است؟”AA 193.1

    ني هاي بلندي كه در كناره رود اردن مي روئيدند و در مقابل هر بادي خم مي شدند، نمادي مناسب از كاهنان و حكام يهود بودند كه رسالت يحيي را مورد داوري و انتقاد قرار مي دادند. آنان تحت تاثير افكار عمومي به هر سو خم مي شدند و حاضر نبودند پيام يحيي را با تواضع و فروتني بپذيرند.AA 193.2

    و در عين حال از ترس مردم جرات نمي كردند به طور علني با كارهاي يحيي مخالفت نمايند. در حالي كه نبي خداوند از چنين روحيه بزدلانه اي برخوردار نبود، جمعيتي كه در اطراف مسيح گرد آمده بودند، كارهاي يحيي را ديده و توبيخ جسورانه گناه را از سوي او شنيده بودند. آنان ديده بودند كه او چگونه با شجاعت، گناه قوم را مورد سرزنش قرار داده بود. يحيي با فريسيان و صدوقيان متكبر و هيروديس پادشاه و درباريانش، با شاهزدگان، سربازان و باجگيران و روستائيان با صراحت يكساني سخن گفته بود. اوني لرزان نبود كه با بادهاي ستايش و يا تعصبات انساني به هر سو خم شود. وفاداري او به خداوند و غيرتش براي برقراري عدالت، در زندان نيز به همان اندازه بود كه در بيابان، آنگاه كه پيام خداوند را موعظه مي كرد. او در ايمان به اصول الهي، همانند صخره اي محكم و استوار بود.AA 193.3

    عيسي در ادامه سخنانش گفت، “براي ديدن چه رفته بوديد؟ مردي كه جامه اي لطيف در بردارد؟ آنان كه جامه هاي فاخر مي پوشند و در تحمّل زندگي مي كنند، در قصرهاي پادشاهانند.” يحيي از سوي خداوند فرا خوانده شده بود تا گناه و زياده رويهاي عصر خويش را توبيخ و سرزنش كند. جامه ساده و زندگي ايثارگرانه او با ماهيّت رسالت وي هماهنگ و سازگار بود. جامه هاي فاخر و تجملات زندگي، نصيب خادمان خداوند نيست بلكه از آن كساني است كه در “قصرهاي پادشاهان” و حاكمان اين جهان زندگي مي كنند و صاحب قدرت و ثروت مي باشند. عيسي قصد داشت توجه مردم را به تفاوت ميان جامه يحيي با جامه هايي كه از سوي كاهنان و علماي دين پوشيده مي شد، جلب كند. كاهنان و فريسيان جامه هاي فاخر و زيور آلات گرانبها بر تن مي كردند. آنان شيفته تظاهر بوده و اميدوار بودند كه تحسين مردم را برانگيخته و بدين ترتيب اعتبار بيشتري را كسب كنند.AA 193.4

    اين افراد به جاي كسب پاكي باطن كه رضايت خداوند را به همراه داشت، بيشتر نگران جلب رضايت مردم بودند و بدين ترتيب وفاداري خويش را نه به خداوند بلكه به سلطنت اين جهان آشكار كردند.AA 193.5

    عيسي گفت، “پس براي ديدن چه رفته بوديد؟ براي ديدن پيامبري؟ آري به شما مي گويم كسي كه از پيامبر نيز برتر است. او همان است كه درباره اش نوشته شده، اينك رسول خدا را پيشاپيش تو مي فرستم، كه راهت را پيش پايت هموار خواهد كرد. به شما مي گويم كه كسي بزرگتر از يحيي از مادر زاده نشده است، امّا كوچكترين در پادشاهي خدا، از او بزرگتر است.” فرشته خداوند قبل از تولد يحيي در گفتگوي با زكريا اعلام كرده بود كه او “در نظر خداوند بزرگ خواهد بود.” (لوقا 1 يه 15). در ارزيابي الهي، اساس بزرگي چيست؟ مطمئنا چيزهايي از قبيل ثروت، مقام، تبار اصيل و يا استعدادهاي فكري كه از نظر دنيا اساس بزرگي محسوب مي شوند، از نظر خداوند اساس بزرگي محسوب نمي شوند.AA 194.1

    زيرا اگر هوش و ذكاوت شايسته احترام مي بود، در آن صورت مي بايستي به شيطان بيشتر از هر كسي احترام بگذاريم زيرا هيچ انساني از نظر استعداد همانند او نيست. هنگامي كه استعداد براي ارضاء تمايلات خود خواهانه مورد استفاده قرار گيرد براي صاحب خود لعنت به بار خواهد آورد و هر چه استعداد بيشتر باشد، لعنت بيشتري به همراه خواهد داشت. امّا در نظر خداوند، اساس شايستگي، ارزش هاي اخلاقي و معنوي است. محبت و پاكي در نظر خداوند بيشترين ارزش را دارند. يحيي در حضور خداوند بزرگ بود زيرا در مقابل فرستادگان شوراي عالي يهود، مردم و شاگردانش از كسب عظمت و افتخار براي خويش صرف نظر كرد و عيسي را به عنوان منجي موعود به مردم معرفي نمود.AA 194.2

    شادي ايثارگرانه او در خدمت به مسيح نشان دهنده عالي ترين نوع شرافت و خردمندي است كه تاكنون در بشريت ديده شده است.AA 194.3

    شهادت اعلام شده درباره يحيي بعد از مرگش از سوي آناني كه شهادت او را درباره عيسي شنيده بودند، اين بود كه “هرچند يحيي هيچ معجزه نكرد، امّا هر آنچه درباره اين شخص گفت، راست بود.” (يوحنا 10 آيه 41)، يحيي از سوي خداوند- خوانده نشده بود تا چون الياس باعث شود كه آتش از آسمان بباراند يا مرده را زنده كند و يا مانند موسي در نام يهوه خداوند عصاي قدرتمند را بدست بگيرد. او از سوي خداوند خوانده شده بود تا ظهور منجي را اعلام كند و مردم را براي آمدن او آماده كند. او با امانت و وفاداري ماموريت خويش را به اتمام رسانيد، به گونه اي كه مردم به يادآوري تعاليم او درباري عيسي مي توانستند بگويند كه، “هر آنچه درباره اين شخص گفت، راست بود.” تمامي شاگردان مسيح براي اعلام چنين شهادتي فراخوانده شده اند.AA 194.4

    يحيي به عنوان منادي ظهور مسيح، “از تمام انبياء بزرگتر بود.” زيرا انبياء، ظهور مسيح را از مدتها پيش اعلام كرده بودندف امّا يحيي فرستاده شده بود تا شاهد آمدن او باشد و نداي خداوند را كه از آسمان، مسيح بودن او را تاييد مي كرد، بشنود و او را به عنوان فرستاده خدا به قوم اسرائيل معرفي كند. عليرغم تمامي اين مسائل، عيسي درباره يحيي چنين گفت: ” كوچكترين در پادشاهي خدا، از او بزرگتر است.”AA 195.1

    يحياي نبي، حلقه اتصال ميان دو حاكميت بود. او به عنوان نماينده خداوند، ارتباط ميان شريعت و انبياء را به حاكميت مسيح نشان داد. او نور كوچكي بود كه نور بزرگتري را بدنبال داشت.AA 195.2

    ذهن يحيي به وسيله روح القدس روشن شده بود تا بتواند نور حقيقت را به مردم خود بتاباند، امّا نوري كه به واسطه تعاليم و الگوي عيسي بر انسان گناهكار تابيده مي شد، تا آن زمان تابيده نشده بود و نخواهد شد. مسيح و رسالت او به عنوان سمبلي از قربانيهايي كه اهميت خود را از دست داده بودند، به طور كامل درك نشده بود. حتي خود يحيي، آينده و زندگي جاوداني را كه از سوي مسيح ارزاني مي شد، به طور كامل درك نكرده بود.AA 195.3

    صرف نظر از شادي كه يحيي در انجام رسالت خويش يافته بود، زندگي وي در رنج و مصيبت سپري شده بود. صداي او جز در بيابان، به ندرت شنيده شده بود. تنهايي بخشي از سرنوشت او محسوب مي شد، حتي به او اجازه داده نشد تا ثمره زحمات خويش را ببيند. او از موهبت همراهي با مسيح و مشاهده قدرت الهي او محروم ماند. او نبايد شفاي كوران، مريضان و زنده شدن مردگان را مي ديد. يحيي نور پرشكوه و جلالي را كه به واسطه سخنان مسيح بر وعده هاي نبوت تاييد شده بود، مشاهده نكرد. كوچكترين شاگردي كه معجزه هاي خارق العاده و قدرتمند مسيح را ديد و سخنان او را شنيد، از اين نظر نسبت به يحيياي تعميد دهنده از امتياز و افتخار بيشتري برخوردار بود. به همين دليل گفته شد كه، كوچكترين در پادشاهي خداوند از او بزرگتر است.AA 195.4

    آوازه يحيي از سوي مردمي كه به موعظه او گوش فرا داده بودند، در سرتاسر كشور منتشر شده بود و زنداني شدني او توجه عميق مردم را به خود جلب كرده بود. با اين حال، زندگي پاك و مقدس او و علاقه شديد مردم به او موجب شده بود تا مردم تصور كنند كه اقدام شديدي بر عليه وي انجام نخواهد شد. هيروديس اعتقاد داشت كه يحيي، نبي خداوند است و قاطعانه مصمم بود كه او را آزاد كند.AA 195.5

    امّا به خاطر ترس از هيروديا تصميم خود را به تاخير انداخت. هيروديا مي دانست كه هرگز نخواهد توانست، مستقيما هيروديس را براي كشتن يحيي متقاعد كند، بنابراين تصميم گرفت با حيله و نيرنگ نقشه خود را عملي سازد. در روز تولد پادشاه مرسوم بود كه براي درباريان و نجيب زادگان و افسران عالي رتبه در كاخ پادشاه جشني ترتيب مي دادند. اين مراسم با عيش و نوش و ميگساري همراه بود و هيروديا قصد داشت از ممستي هيروديس استفاده كرده و او را براي انجام خواسته خويش متقاعد كند.AA 196.1

    با فرا رسيدن روز تولد پادشاه، هنگامي كه او با ميهمانان خود مشغول ميگساري بود، هيروديا دخترش را به ميان ميهمانان فرستاد تا با رقص خود، ايشان را سرگرم كند. سالومه، دختر هيروديا در عنفوان بلوغ و جواني بود و زيبايي تحريك كننده او درباريان عياش را كاملا شيفته كرده بود. زنان دربار معمولا در چنين ضيافتي ظاهر نمي شدند و هنگامي اين دختر كاهنان و حكام اسرائيل براي سرگرم كردن ميهمانان مي رقصيد، تمامي حاضرين به تعريف و تملق از هيروديس پرداختند.AA 196.2

    پادشاه، تحت تاثير شراب كاملا مست و گيچ شده بود. شهوت بر او غالب شده و عنان منطق از كف رفته بود. او در آن لحظه تنها چيزي را كه مي توانست ببيند، سالن پذيرايي، ميهمانان عياش، سفره ضيافت، شراب و دختري جوتن بود كه در حضور وي مي رقصيد. هيروديس به ناگهان تصميم گرفت كاري بكند تا از سوي مقامات و درباريان حاضر در ميهماني مورد تمجيد قرار گيرد. بنابراين سوگند خورده و گفت هرچه دختر هيروديا در خواست كند به او داده خواهد شد، حتي اگر نيمي از مملكت باشد.AA 196.3

    سالومه با شتاب نزد مادرش رفت تا در مورد درخواست خود با او مشورت كند. پاسخ هيروديا از پيش آماده بود — سر يحيي تعميد دهنده. سالومه از اشتياق قلبي مادرش در انتقام از يحيي بي اطلاع بود و در ابتدا از مطرح كردن خواسته خود امتناع كرد امّا، تصميم هيروديا عملي شد. سالومه بي درنگ نزد پادشاه بازگشت و گفا، “ از تو مي خواهم هم اكنون سر يحيياي تعميد دهنده را بر طبقي به من بدهي.” (مرقس 6 آيه 25).AA 196.4

    هيروديس از شنيدن اين درخواست مات و مبهوت شد. سر و صداي شادماني متوقف شد و سكوت سنگيني بر فضاي ميهماني حاكم گرديد. تصور كشتن يحيياي تعميد دهنده پادشاه را دچار ترس و وحشت نمود. با اين حال به وعده خويش عمل نمود زيرا مايل نبود در نظر ميهمانان فردي دمدمي مزاج و بي توجه جلوه كند.AA 196.5

    هيروديس به افتخار ميهمانانش سوگند خورده بود و اگر يكي از آنان عليه اين اقدام كلمه اي بر زبان مي آورد، پادشاه با خوشحالي از كشتن يحيي صرف نظر مي كرد. او به ايشان فرصت داد تا به نفع يحيي سخن بگويند. ميهمانان حاضر در كاخ، بارها، براي شنيدن موعظه يحيي مسافت زيادي را پيموده بودند. آنان مي دانستند كه او مردي بي گناه و خادم خداوند است و هرچند كه از خواسته دختر هيروديا يكه خورده بودند، امّا آنقدر مست بودند كه نتوانستند مداخله و اعتراض كنند.AA 197.1

    بنابراين براي نجات زندگي نبي خداوند، هيچ كس سخني بر زبان نياورد. افرادي كه در اين ضيافت شركت داشتند، مرداني عالي مقام و مورد احترام مردم بودند امّا به قدري مجذوب جشن و پايكوبي شده بودند كه فكر و احساس ايشان فلج شده بود. آنان به اندازه اي از صحنه رقص و موسيقي سرمست شده بودند كه شعور و وجدانشان را از دست داده بودند و با سكوت خويش و براي ارضاء حس انتقام زني فاسد، فرمان مرگ نبي خداوند را تاييد كردند.AA 197.2

    هيروديس براي خلاصي از سوگندش، مدتي را در بيهودگي انتظار كشيد و پس از آن عليرغم ميل باطني اش، دستور قتل يحيي را صادر كرد. اندكي بعد، سر يحيي را در طبقي گذاشته و به نزد پادشاه و ميهمانان آوردند. بدين ترتيب، لبهايي را كه با قاطعيت و صداقت، در مورد گناه هيروديس به وي هشدار داده بود، براي هميشه خاموش شد و صدايي كه مردم را به توبه دعوت مي كرد، ديگر هرگز شنيده نشد. يك شب تفريح و عياشي به قيمت زندگي يكي از بزرگترين انبياء تمام شد.AA 197.3

    چه بسيارند انسانهاي بي گناهي كه قرباني ميگساري و عياشي افرادي شده اند كه مي بايستي پاسداران عدالت باشند. كسي كه به پياله شراب لب مي زدند.AA 197.4

    مسئوليت تمامي ظلم و بي عدالتي هايي را كه ممكن است به واسطه قدرت مست كننده آن مرتكب شود، متوجه خود مي سازد. چنين افرادي غير ممكن است كه بتوانند با خونسردي تصميم بگيرند، زيرا به واسطه شراب نيروي اراده و منطق خويش را فلج مي سازند.AA 197.5

    آنان نمي توانند در مورد حق و باطل درك روشني داشته باشند و بدين ترتيب راه را براي شيطان هموار مي كنند تا از طريق ايشان بي گناهان را مورد ظلم و ستم قرار داده و نابود كند.” شراب استهزا مي كند و مسكرات عربده مي آورد و هركه به آن فريفته شود حكيم نيست.” (امثال 20 آيه 1).AA 197.6

    اين چنين است كه “انصاف به عقب رانده شده و هدالت از ما دور ايستاده است ............. هركه از بدي اجتناب نمايد خود را به يغما مي سپارد.” (اشعياء 59 آيات 14 و 15). كساني كه در ميان مردم از قدرت قانوني براي اجراي عدالت برخوردار مي باشند، در صورت تسليم شدن به ميگساري و افراط و تفريط مي بايستي مقصر و محكوم شناخته شوند. تمامي مجريان قوانين، بايد حافظ قوانين و افرادي خويشتن دار باشند.AA 198.1

    آنان بايد بر جسم و روح و قدرتهاي اخلاقي و معنوي خويش حاكم باشند تا بتوانند از قدرت عقلاني و حس عدالت خواهي نيرومندي برخوردار گردند.AA 198.2

    سر يحياي تعميد دهنده به نزد هيروديا برده شد و او آن را با رضايت بيرحمانه اي پذيرفت. هيروديا از اينكه توانسته بود از يحيي انتقام بگيرد بسيار شادمان بود. او از اينكه وجدان هيروديس، ديگر آشفته و مضطرب نخواهد بود به خود مي باليد، امّا ارتكاب اين گناه نه تنها موجب خوشبختي او نشد بلكه نام او مورد نفرت و انزجار همگان قرار گرفت. اكنون عذاب روحي هيروديس در مقايسه با زماني كه مورد سرزنش يحيي قرار گرفته بود، بسيار بيشتر بود، نفوذ تعاليم يحيي سركوب نشد زيرا مي بايستي تا انتهاي زمان از نسلي به نسل ديگر منتقل شود.AA 198.3

    گناه هيروديس، همواره در مقابل وي بود. او دائما در جستجوي راهي بود تا عذاب وجدان رهايي يابد. اعتماد او به يحيي تزلزل ناپذير بود. هنگامي كه هيروديس زندگي ايثارگرانه يحيي، تنهايي او، خواسته هاي صادقانه او، قضاوت منصفانه او در نصيحت كردن، و پس از آن چگونگي مرگ او را به خاطر مي آورد. نمي توانست آرامش يابد. هيروديس با مشغول كردن خود به كارهاي كشوري و پذيرش احترامات از سوي مردم، سعي مي كرد رفتاري متين و چهره اي خندان از خود نشان دهد. امّا در دل خويش نگران بود زيرا فكر مي كرد كه با كشتن يحيي به نفرين الهي دچار شده است.AA 198.4

    هيروديس از طريق سخنان يحيي كه گفته بود هيچ چيزي از نظر خداوند پنهان نمي ماند، عميقا تحت تاثير قرار گرفته بود. او متقاعد شده بود كه خداوند در همه جا حضور دارد.AA 198.5

    بنابراين مي دانست كه خداوند شاهد عياشي آنان در تالار ضيافت بوده و فرمان او مبني بر جدا كردن سر يحيي را شنيده و شادي هيروديا و فحاشي كردن او به سر بريده يحيي را ديده و شنيده است. و بسياري چيزهاي ديگر كه هيروديس از لبهاي مسيح شنيده بود، اكنون مشخص تر از زماني كه موعظه او را در بيابان شنيده بود، وجدان او را مورد خطاب قرار مي داد.AA 198.6

    هنگامي كه هيروديس درباره اعمال مسيح شنيد، بسيار مضطرب شد. و تصور كرد خداوند يحيي را از مرگ برخيزانده و با اقتدار بيشتري براي محكوم كردن گناه فرستاده است. او همواره نگران بود كه يحيي با محكوم كردن او و خانواده اش به خاطر مرگ خويش از وي انتقام بگيرد. هيروديس چيزي را درو مي كرد كه خداوند آن را محصول لعنت گناه اعلام كرده بود،” در ميان اين امت ها استراحت نخواهي يافت و براي كف پايت آرامي نخواهد بود، و در آنجا يهوه تو را دل لرزان و كاهيدگي چشم و پژمردگي جان خواهد بود، شب و روز ترسناك شده، به جان خود اطمينان نخواهي داشت.AA 199.1

    بامدادان خواهي گفت: كاش كه شام بود، و شامگاهان خواهي گفت: كاش كه صبح مي بود، به سبب ترس دلت كه به آن خواهي ترسيد و به سبب رويت چشمت كه خواهي ديد.” (تثنيه 28 آيات 65 تا 67). افكار شخص گناهكار، او را محكوم مي سازد و هيچ شكنجه اي بدتر از عذاب وجدان نيست كه شب و روز،آرامش را از وي سلب مي كند.AA 199.2

    عده بسياري، سرنوشت يحياي تعميد دهنده را اسرار آميز مي دانند و سوال مي كنند كه چرا او بايد در زندان رها شده و متحمل مرگ شود. بصيرت محدود انساني قادر به درك راز سرنوشت دردناك او نمي باشد، با اين حال چنين چيزي نمي تواند و نبايد ايمان و اعتقاد ما را به خداوند متزلزل كند، بويژه هنگامي كه پي مي بريم كه يحيي مي بايستي در مصائب مسيح شريك باشد. همه آناني كه از مسيح پيروي مي كنند، تاج ايثار و فداكاري را بر سر خواهند گذاشت.AA 199.3

    آنان مطمئنا از سوي افراد خودخواه درك نخواهند شد و هدف حملات شيطان قرار خواهند گرفت. سلطنت شيطان براي نابودي همين اصول فداكارانه و مستقر شده است و هرجا كه اين اصول ديده شود، هدف حمله شيطان قرار خواهد گرفت.AA 199.4

    كودكي، نوجواني و جواني يحيي معرف قاطعيت و قدرت اخلاقي او بود. هنگامي كه نداي او در بيابان شنيده شده بود كه مي گفت، “راه خداوند را مهيا سازيد و طريق او را راست نمائيد” (متي 3 آيه 3)،AA 199.5

    شيطان به خاطر امنيت پادشاهي خويش نگران شد. آشكار شدن زشتي و تبهكاري گناه، افراد را مضطرب و نگران كرده بود. قدرت شيطان بر روي بسياري از افراد كه تحت سلطه او بودند، در هم شكسته شد.AA 199.6

    شيطان با تلاشي خستگي ناپذير سعي كرده بود تا يحياي تعميد دهنده را از تسليم شدن به خداوند دور كند، امّا شكست خورده بود.AA 200.1

    او در غلبه كردن بر عيسي شكست خورده بود. شيطان در وسوسه بيابان شكست خورده بود و فوق العاده خشمگين بود. اكنون تصميم گرفته بود با نابود كردن يحيي موجبات غم و اندوه مسيح را فراهم آورد و كسي را كه نتوانسته بود به گناه ترغيب كند، دچار مصيبت مي كرد.AA 200.2

    عيسي براي نجات خادم خويش مداخله نكرد. او مي دانست كه يحيي آزمايش را تحمل خواهد كرد. منجي مايل بود با شادماني به نزد يحيي آمده و سلول تاريك زندان را با حضورش نوراني كند، امّا او نبايد خود را بدست دشمنان تسليم كرده و ماموريت خويش را به مخاطره مي افكند. او از صميم قلب مايل بود تا خادم امين و وفادارش را آزاد سازد.AA 200.3

    امّا يحيي مي بايستي به خاطر هزاران نفري كه در سالهاي بعد از آن به خاطر ايمانشان در زندان كشته مي شدند، جام شهادت را سر مي كشيد.AA 200.4

    هنگامي كه پيروان عيسي در سلولهاي تنهايي زجر مي كشيدند و يا با شمشير به هلاكت مي رسيدند و يا شكنجه و به چهار ميخ كشيده مي شدند و ظاهرا از سوي خدا و مردم رها شده به نظر مي رسيدند، يادآوري سرنوشت يحياي تعميد دهنده، كسي كه خود مسيح به وفاداري او شهادت داده بود و كسي كه از تجربه مشابه اي عبور كرده بود، چه اندازه مي توانست دلهاي ايشان را تسلّي بخشد.AA 200.5

    به شيطان اجازه داده شده بود تا رشته حيات دنيوي نبي خداوند را قطع كند امّا او نتوانست حياتي را كه “با مسيح شدن در خدا پنهان است” نابود كند. شيطان از اينكه موجب رنج مسيح شده بود به خود مي باليد، امّا در غلبه كردن بر يحياي تعميد دهنده شكست خورده بود. مرگ يحيي او را در مقابل قدرت وسوسه گر، حفظ كرده بود و در اين مبارزه، شيطان شخصيت خويش را آشكار مي كرد. او در حضور كانئات، دشمني خويش را نسبت به خدا و انسان نشان مي داد.AA 200.6

    به رغم اينكه براي آزادي يحيي هيچ معجزه اي انجام نشد، امّا او رها نشده بودو او همواره از مصاحبت با فرشتگان آسمان كه نبوتهاي مربوط به مسيح و وعده هاي ارزشمند كتب مقدسه را براي وي آشكار مي كردند، برخوردار بود. آنان قوم خداوند را در طول قرنها پشتيباني كرده بودند و اكنون نيز از او حمايت مي كردند. به يحياي تعميد دهنده نيز همانند همه كساني كه بعد از او مي آمدند، اين اطمينان داده شده بود كه، “اينك من هر روزه تا انقضاي عالم همراه شما باشم.” (متي 28 آيه 20).AA 200.7

    خداوند زماني به فرزندانش راه را نشان مي دهد كه آنان از او بخواهند و اگر آنان انتهاي خدمت را از همان ابتدا ببينند و هدف پر شكوهي را كه به عنوان همكاران خداوند تحقق مي بخشند تشخيص دهند، آنگاه خداوند راه را به ايشان نشان خواهد داد.AA 201.1

    نه حنوخ كه به آسمان ربوده شد و نه الياس كه با ارابه آتش صعود كرد. از يحيي كه در سياهچال زندان و در تنهايي مرد، بزرگتر و سربلندتر نبودند. “اين افتخار نصيب شما شده كه نه تنها به مسيح ايمان آوريد. بلكه در راه او رنج هم ببريد” (فيليپيان 1 آيه 29). از ميان تمامي موهبت هايي كه خداوند به انسان اعطا مي كند، مشاركت با مسيح در رنجهاي او، عالي ترين نشانه اعتماد و احترام مي باشد.AA 201.2

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents