Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
آرزوی اعصار - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 65—«هیکل بار دیگر تطهیر شد»

    مسیح در آغاز خدمت خویش آنانی را که با داد و ستدهای نامقدس، هیکل را آلوده می کردند، از آنجا رانده و رفتار قاطع و خدایی او، در دل های کسبه حقه باز، ایجاد وحشت کرده بود. او در اواخر مأموریت خود دوباره به هیکل آمد و دید که هیکل نه تنها هم چنان مورد بی احترامی قرار می گیرد بلکه اوضاع بدتر هم شده است. محوطه بیرونی هیکل درست مثل یک دامداری شده بود. صدای حیوانات که از هر طرف به گوش می رسید، با صدای سکه هایی که در دست کسبه پایین و بالا می شد در هم می آمیخت و اغلب در های و هوی و کشمکش فروشندگان با مشتری ها، گم می شد، فروشندگانی که در میان ایشان، صاحبان مشاغل مقدس نیز دیده می شدند. رجال هیکل، خودشان در کار خرید و فروش و صرافی دست داشتند. طمع، چنان بر آنها چیره شده بود که از چشم خدا، دیگر تفاوتی با دزدها نداشتند. کاهنان و روسا وظیفه ای را که بر عهده داشتند چندان جدی نمی گرفتند. هر وقت که موسم جشن خیمه ها یا فصح فرا می رسید، هزاران حیوان ذبح می شد و خون آنها توسط کاهنان، به مذبح پاشیده می شد، یهودیان به تقدیم کردن خود خو گرفته و اکثراً فراموش کرده بودند که ریختن خون حیوانات به خاطر گناه انجام می شده است. آنها تشخیص نمی دادند که آن خون، تصویر قبلی یا پیش از موعدی است از خون پسر حبیب خدا، خونی که برای حیات دنیا قرار بود ریخته شود و تشخیص نمی دادند که قرار بوده است که انسان ها، با تقدیم قربانی ها، به طرف منجی مصلوب هدایت شوند.AA 576.1

    عیسی به حیوانات بی گناهی که قرار بود قربانی شوند، نگاه کرد و دید که یهودیان ، چگونه آن دعوت عظیم را مبدل به صحنه خون ریزی و سفاکی کرده اند. آنها به جای اینکه از گناهانشان توبه کنند، قربانی کردن حیوانات را شدت بخشیده اند انگار که می توان خدا را با حرکات خالی از صمیمیت، جلال داد و احترام کرد. کاهنان و روسا، با خودخواهی و حرص و طمع، دل های خود را سخت کرده بودند. آنها دقیقاً همان نشانه ای را که باید بره خدا را به یاد می آورد، به ابزاری برای منفعت طلبی خود تبدیل کرده بودند.AA 576.2

    به همین جهت بود که تقدس عمل قربانی گذرانیدن، نزد مردم ارزش خود را شدیداً از دست داده بود. آتش خشم در عیسی زبانه کشید؛ او می دانست خون او، که قرار بود به زودی به خاطر گناهان جهان بریزد، برای کاهنان و مشایخ به همان اندازه کم ارزش است که خون آن حیوانات، یعنی همان خونی که آنها پیوسته به راه می انداختند.AA 577.1

    مسیح، در مخالفت با مراسم آن چنانی، از انبیا نقل قول کرده بود. سموئیل گفته بود: «آیا خداوند به قربانی های سوختنی و ذبایح خوشنود است یا به اطاعت فرمان خداوند؟ اینک اطاعت از قربانی ها و گوش گرفتن از پیه قوچ ها، نیکوتر است. » و اشعیا با دیدن ارتداد یهودیان در رویای پیامبرانه، آنها را همچون روسای سدوم و عموره طرف خطاب قرار داد: «ای حاکمان سدوم، کلام خداوند را بشنوید و ای قوم عموره، شریعت خدای ما را گوش بگیرید. خداوند می گوید از کثرت قربانی های شما مرا چه فایده است؟ از قربانی های سوختنی قوچ ها و پیه پرواری ها سیر شده ام و به خون گاوان و بره ها و بزها رغبت ندارم. وقتی که می آیید تا به حضور من حاضر شوید، کیست که این را از دست شما طلبیده است که دربار مرا پایمال کنید؟» و «خویشتن را شسته، طاهر نمایید و بدی اعمال خویش را از نظر من دور کرده، از شرارت دست بردارید. نیکوکاری را بیاموزید و انصاف را بطلبید. مظلومان را رهایی دهید. یتیمان را دادرسی کنید و بیوه زنان را حمایت نمایید.» (اول سموئیل 15 : 22؛ اشعیا 1 :10-12، 16 و 17).AA 577.2

    همان کسی که این نبوت ها را به انبیاء الهام کرده بود، حالا برای آخرین بار آن اخطارها را تکرار می کرد. مردم، در راستای تحقق نبوت ها، عیسی را پادشاه اسراییل اعلام کردند. او تعظیم های آنها را پذیرفته و منصب پادشاهی را پذیرفته بود.AA 577.3

    او باید در این قالب، دست به عمل می زد. او می دانست که تلاش های او برای اصلاح یک کهانت فاسد، بیهوده خواهد بود؛ با این وجود، او بایستی کار خود را می کرد؛ او می بایستی گواه مأموریت آسمانی خود را به مردم بی ایمان نشان می داد.AA 577.4

    یک بار دیگر نگاه نافذ عیسی آن محوطه هتک حرمت شده را لمس کرد. همه چشم ها به او دوخته شده بود. کاهنان، روسا، فریسیان و غیریهودیان، با تعجب و ترس به او می نگریستند، به او که با ابهت پادشاه آسمان، در مقابل آنها ایستاده بود. الوهیت چنان در انسانیت تجلی کرد که مسیح به متانت و جلالی آراسته شد که پیش از آن هرگز از او ابراز نشده بود.AA 577.5

    آنهایی که به فاصله کمتری از او ایستاده بودند، تا آنجا که جمعیت اجازه می داد از او فاصله گرفتند. به استثنای چند نفر از شاگردان، کس دیگری در نزدیکی منجی باقی نماند. هر صدایی خاموش شد. سکوت عمیقی که همه جا را گرفته بود، تحمل ناپذیر به نظر می آمد. مسیح چنان با قدرت شروع به سخن گفتن کرد که هیبت او همه را تسخیر کرد: «مکتوب است که خانه من خانه عبادت است لیکن شما آن را مغازه دزدان ساخته اید» صدای او مثل رعد در هیکل پیچید. چهره او به قدری ناراحت بود که مثل آتش می سوخت. او با اقتداری که از صدایش احساس می شد، فرمان داد: «اینها را از اینجا بیرون برید! » (یوحنا 2: 16).AA 578.1

    سه سال قبل از این، روسای هیکل به خاطر فرار در قبال فرمان عیسی، خجل شده بودند. خود آنها هم در آن موقع از واهمه ای که به آنها دست داده بود، متعجب شدند و حیران ماندند که چطور بی هیچ پرسشی، از یک آدم تنهای فروتن، اطاعت کردند. آنها احساس می کردند که آن تسلیم، به قدری مفتضحانه بوده که امکان ندارد تکرار شود. با این وصف، اکنون بیشتر از دفعه قبل، ترسیده بودند و شتاب بیشتری برای اطاعت از فرمان او داشتند. هیچ کس نبود که جرأت کند و از عیسی بپرسد که سبب آن رفتار آمرانه چیست. کاهنان از نزد او گریختند و فروشندگان چهارپایان، حیوانات خود را جلو انداختند و ترسان، دور شدند.AA 578.2

    فراریان هیکل، در مسیر خود به جمعی برخورد کردند که با بیمار خود در جستجوی آن شفادهنده کبیر بودند. برخی از آن جمع، از دهان فراریان چیزهایی شنیدند که باعث بازگشت آنها شد. آنها از ملاقات با چنان آدم قدرتمندی وحشت داشتند، آدمی که فقط نگاهش، کاهنان و روسا را مجبور به فرار کرده بود. البته از آنجا که او تنها امید آن مریض به حساب می آمد، اکثریت آن جمع، به امید دسترسی به او، از میان خلایقی که با عجله از روبرو می آمدند، راهی برای خود باز کردند. وقتی که آن، خلایق از هیکل می گریختند، عده بسیاری هم در هیکل ماندند. حالا این تازه رسیدگان هم به آن عده پیوستند. یک بار دیگر حیاط هیکل از مریض و آدم رو به موت پر شد و یکبار دیگر عیسی به خدمت بیماران ایستاد.AA 578.3

    پس از چند ساعت، کاهنان و رؤسا جسارت برگشتن به هیکل را پیدا کردند. حالا که واهمه بی پایه آنها فروکش کرده بود، نگرانی بر آنها چنگ می انداخت که حرکت بعدی عیسی چیست. آنها انتظار داشتند که او بر تخت داوود جلوس کند. آنها بی سرو صدا به هیکل برگشتند و صدای مردان و زنان و اطفالی را شنیدند که خدا را ستایش می کردند.AA 578.4

    آنها به محض ورود، در مقابل آن صحنه حیرت انگیز میخکوب شدند. آنها کوران را بینا، بیماران را شفا یافته، کرهای شنوا و فلج هایی را دیدند که از شادی جست وخیز می کردند. بچه ها از شدت شوق، بیش از دیگران هیاهو می کردند. عیسی بیماری های آنها را شفا داده بود؛ او آنها را در آغوش گرفته بود، گذاشته بود تا آن شفا یافته ها سپاس و محبت خود را با بوسیدن وی به او اعلام کنند و سپس به تعلیم مردم پرداخت، در همان حال گذاشت تا برخی از آنها لحظاتی سر بر سینه او بگذارند و چشم های خود را ببندند. حالا بچه ها با شادی صدای ستایش خود را از او بلند کرده اند. آنها هوشیعاناهای دیروز را تکرار می کنند و شاخه های نخل را فاتحانه در مقابل منجی تکان می دهند. فضای هیکل آکنده از انعکاسات صدای آنهاست، «متبارک باد او که به نام خداوند می آید. » ، «اینک پادشاه نزد تو می آید، او عادل و صاحب نجات” می باشد. (مزمور 118 :26 ؛ زکریا 9 :9). «هوشیعانا پسر داوودا »AA 579.1

    انعکاس آن هلهله ها و شعارهای شادمانه، توهینی به روسای هیکل محسوب می شد. آنها نقشه کشیدند که به آن تظاهرات، به نحوی پایان دهند لذا به مردم اعلام کردند که آن فریادها و جوش و خروش ها و همچنین رفت و آمد بچه ها که محیط را کثیف می کند، بی احترامی به خانه خداست. این حرف ها تأثیری بر مردم نداشت و روسا که وضع را چنین دیدند، به مسیح متوسل شدند: «نمی شنوی آنچه اینها می گویند؟» عیسی بدیشان گفت: «بلی مگر نخوانده اید این که از دهان کودکان و شیرخوارگان حمد را مهیا ساختی؟» نبی پیشگویی کرده بوده که مسیح باید پادشاه خوانده شود و این پیشگویی می بایستی به تحقق در می آمد. کاهنان و روسای اسراییل از اینکه ندای جلال او را دردهند، خودداری کردند و خدا اطفال را به تحرک واداشت تا شاهدان او باشند. اگر بچه ها آن ندا را نمی دادند، همان ستون های هیکل برای جلال دادن منجی دهان باز می کردند.AA 579.2

    فریسیان، به شدت گیج و دست پاچه شده بودند چرا که کسی رهبری را به دست گرفته بود که ایشان نتوانسته بودند او را بترسانند. عیسی، به عنوان نگاهبان هیکل، مقام خود را به دست آورده بود. او قبل از این، هرگز چنین اقتدار شاهانه ای را قبول نکرده بود. سخنان و کارهای او، قبلا هرگز چنین قدرت عظیمی را به او تفویض نکرده بودند.AA 579.3

    او در پهنه اورشلیم کارهای شگفت انگیزی انجام داده بود اما آن کارها هرگز تا به این اندازه قاطع و بهت برانگیز نبودند. کاهنان و روسا، در حضور مردی که شاهد کارهای عجیب او بودند، AA 579.4

    جرأت نمی کردند علناً دشمنی خود را با او بروز بدهند. آنها هر چند که از پاسخ اخیر او به شدت خشمگین و آشفته شده بودند، اما آن روز، کار دیگری نمی توانستند بکنند.AA 580.1

    صبح روز بعد، سنهدرین بررسی کرد تا ببیند با عیسی چه باید کرد. سه سال قبل از آن، آنها از او خواسته بودند نشانه ای از مسیحا بودن خود را به آنها بنمایاند. از آن وقت تا حالا، او کارهای مقتدرانه ای در آن سرزمین انجام داده بود. و بیماران را شفا داده بود، به طرزی معجزه آسا هزاران نفر را خوراک داده بود، روی آب راه رفته بود و دریای طوفانی را آرام کرده بود. او بارها چنان از درون انسان ها خبر داده بود که انگار کتاب گشوده ای را می خواند؛ او دیوها را اخراج کرده بود و مرده را زنده گردانیده بود. آن رؤسا اسناد مسیحا بودن او را پیش چشم خود داشتند. حالا آنها تصمیم گرفتند که اصلاً در مورد نشان اقتدار او چیزی از او نخواهند، در عوض، حرفی از دهان او بکشند که بشود با آن حرف، وی را محکوم کرد. هنگامی که او در هیکل مشغول تعلیم دادن بود، آنها به سراغ او رفته، پرسیدند: «به چه قدرت این اعمال را می نمایی و کیست که این قدرت را به تو داده است؟» آنها انتظار داشتند که او بگوید قدرت من از خداست. البته آنها خیال داشتند که چنین جوابی را نپذیرند. اما عیسی چیز دیگری از ایشان پرسید که ظاهراً ارتباطی به موضوع آنها نداشت و پاسخ خود را مشروط به این کرد که آنها به این سوال او پاسخ دهند. «تعمید یحیی از کجا بود؟ از آسمان یا از انسان؟»AA 580.2

    کاهنان دیدند که چنان در مخمصه گیر افتاده اند که هیچ سفسطه ای نمی تواند نجاتشان دهد. اگر آنان می گفتند که تعمید یحیی از آسمان بود، تناقض گفته های ایشان آشکار می شد. و مسیح از ایشان می پرسید، پس چرا به گفته او ایمان نیاوردید؟ زیرا یحیی درباره ی مسیح شهادت داده بود، «این است بره خدا که گناه جهان را بر می دارد. » یوحنا 1 آیه 29. اگر کاهنان شهادت یحیی را می پذیرفتند، چگونه می توانستند مسیح بودن او را انکار کنند؟ و اگر عقیده واقعی خودشان را اعلام می کردند، اینکه خدمت یحیی درباره ی انسان بود، با طوفان خشم مردم روبرو می شدند، زیرا مردم اعتقاد داشتند که یحیی نبی خداوند است.AA 580.3

    جمعیت حاضر، با علاقه شدید در انتظار پاسخ بودند. آنان می دانستند که کاهنان، پذیرش خدمت یحیی را ادعا کرده بودند. مردم توقع داشتند که کاهنان بدون هیچ سوالی، اعتراف کنند که یحیی از سوی خدا فرستاده شده است.AA 580.4

    اما کاهنان بعد از تبادل نظر، پنهان با یکدیگر تصمیم گرفتند که خودشان را در این موضوع درگیر نکنند. آنان ریاکارانه، ادعای بی خبری کرده و گفتند، «نمی دانیم” و مسیح نیز به ایشان گفت، «من نیز به شما نمی گویم به چه حقی این کارها را می کنم.»AA 581.1

    معلمان، کاهنان و رؤسا ساکت شده بودند. آنان سردرگم و مأیوس ، سرهایشان را پایین انداخته و دیگر جرأت نداشتند تا از عیسی سوال کنند.AA 581.2

    ترس و تردید ایشان باعث شده بود تا احترام مردم به ایشان تا حد بسیاری کاهش یابد، مردمی که به تماشا ایستاده و با شگفتی بسیار شاهد شکست این مردان متکبر و ریاکار بودند.AA 581.3

    تمامی این سخنان و اعمال مسیح بسیار با اهمیت بود. و تأثیر آنها بعد از مصلوب شدن و صعود وی به آسمان باید به میزان قابل توجهی احساس می شد. بسیاری از آنان که در آن روز سرنوشت ساز با علاقه در انتظار نتایج سوالات کاهنان از عیسی بودند، ابتدا می بایستی به واسطه سخنان مسیح به سوی او کشیده می شدند و بعدها به صفوف شاگردان وی می پیوستند. منظره حیاط هیکل نباید هرگز از اذهان ایشان ناپدید می شد. فرق میان عیسی با کاهنان، هنگامی که با یکدیگر گفتگو می کردند، بسیار متمایز بود. کاهن اعظم متکبر هیکل جامه گرانبها بر تن داشت و بر روی سر او تاج درخشانی قرار داشت. حالت او شکوهمند بود و موها و ریش بلند و آویزان او در طی سال ها، سفید شده بود. ظاهر او ناظران را بهت زده کرده بود.AA 581.4

    اما در مقابل این شخصیت والامقام، پادشاه آسمان بدون هیچ زینت و جلوه ای ایستاده بود. جامه او، جامه سفر و چهره او هر چند رنگ باخته و اندوهگین بود اما نشانه های شرافت و نیکوکاری در آن دیده می شد که با چهره مغرورانه، و خشمگی کاهن اعظم، تفاوت بسیار داشت.AA 581.5

    بسیاری از افراد که سخنان و رفتار عیسی را در هیکل دیده بودند، از آن زمان به بعد او را به عنوان پیام آور خدا در دل هایشان تکریم کردند. اما هنگامی که افکار عمومی به نفع او تغییر کرد، نفرت کاهنان نسبت به عیسی افزایش یافت. حکمتی را که به واسطه آن از دام فریسیان گریخته بود، به گواه الوهیت وی تبدیل شد، اما آتش خشم و غضب فریسیان را شعله ورتر کرد.AA 581.6

    هدف مسیح در کشاکشی که با مشایخ یهود داشت، این نبود که حریفان را خجل کند. یعنی او از اینکه آنها را در مخمصه ببیند، شاد نمی شد بلکه در واقع می خواست درس مهمی به آنها بدهد.AA 581.7

    او اجازه می دهد تا دشمنانش در آن دامی بیفتند که خود ایشان برای او پهن کرده اند، شاید با نتایج حاصل از آن، تزکیه و اصلاح شوند. وقتی که آنها به زبان خود اقرار کردند که در مورد هویت و شخصیت یحیای تعمید دهنده چیزی نمی دانند، فرصتی به دست آمد که با استفاده از آن می شد به آنها فهمانید و در عین حال، اخطاری به آن همه اخطارهای پیشین افزود.AA 582.1

    او گفت: «لیکن چه گمان دارید؟ شخصی را دو پسر بود. نزد نخستین آمده، گفت: «ای فرزند! امروز به تاکستان من رفته، به کار مشغول شو» در جواب گفت: «نخواهم رفت.» اما بعد پشیمان گشته برفت. و به دومین نیز همچنین گفت. او در جواب گفت: «ای آقا! من می روم.» ولی نرفت. کدام یک از این دو، خواهش پدر را به جا آوردند؟»AA 582.2

    این سوال گارد دفاعی مخاطبین را باز کرد. آنها که محو تمثیل او شده بودند، فوراً و ناخودآگاهانه پاسخ دادند، «اولی.» عیسی نگاه خود را به آنها دوخته، با لحنی تند و قاطع جواب داد: «هر آینه به شما می گویم که باجگیران و فاحشه ها قبل از شما داخل ملکوت خدا می گردند، از آن رو که یحیی از راه عدالت نزد شما آمد و بدو ایمان نیاوردید، اما باجگیران و فاحشه ها بدو ایمان آوردند و شما چون دیدید، آخر هم پشیمان نشدید تا بدو ایمان آورید.»AA 582.3

    کاهنان و رؤسا چاره ای نداشتند جز اینکه پاسخ درستی به سوال مسیح بدهند و بدین ترتیب او نظر آنها را به آن پسر نخستین جلب کرد. این پسر، نمایانگر باجگیرها بود، یعنی کسانی که فریسیان از ایشان نفرت داشتند. باجگیرها اشخاصی به شدت فاقد اخلاق بودند. آنها در اصل متجاوزین از شریعت خدا بودند و زندگی آنها نشان می داد که در مقابل واجبات خدا مقاومت شدیدی می کنند. آنها حق نشناس و نامقدس بودند؛ یعنی وقتی که گفته می شد بروید در تاکستان خداوند کار کنید، جواب منفی آنها معجونی از اهانت و غرور بود. البته وقتی که یحیی آمد و به توبه و تعمید موعظه کرد، باجگیرها پیام او را پذیرفتند و تعمید گرفتند.AA 582.4

    پسر دومی نمایانگر رهبران قوم یهود بود. برخی از فریسیان، توبه کردند و از یحیی تعمید گرفتند؛ اما همین ها که در اصل راهبری قوم یهود را بر عهده داشتند، آمدن یحیی از سوی خدا را به رسمیت نمی شناختند. اخطارها و تهدیدهای او، به اصلاح آنها منجر نشد. آنها با پیام او با تحقیر برخورد کردند. آن پسر دوم، وقتی پدرش او را به کار دعوت کرد، در جواب گفت: «ای آقا! من می روم،» اما نرفت، آن کاهنان و رؤسا نیز به زبان اظهار اطاعت اما در عمل نافرمانی کردند.AA 582.5

    آنها چه سخن ها که از دینداری خود نمی گفتند، آنها ادعا می کردند که احکام خدا را به جا می آورند اما فقط به غلط فرمان می بردند. باجگیرها به عنوان اشخاص بی دین از سوی فریسیان سرزنش و لعنت می شدند اما با ایمان و عمل خود نشان دادند که پیش از آن اشخاص به ملکوت آسمان می روند. اشخاصی که هم خود را عادل می دانستند و هم نور عظیمی به ایشان داده شده بود اما رفتارشان با ادعای مومن بودنشان جور در نمی آمد.AA 583.1

    کاهنان و رؤسا تصمیم نداشتند که زیر بار این حقایق روشنگرانه بروند؛ آنها به این امید که عیسی چیزی بگوید که بشود علیه خود او به کار برد، ساکت ماندند؛ اما هنوز چیزهایی مانده بود که باید بار آنها را تحمل می کردند.AA 583.2

    مسیح گفت: «مثلی دیگر بشنوید: صاحب خانه ای بود که تاکستانی غرس نموده، دیواری گردش کشید و چرخشتی در آن کند و برجی بنا نمود. پس آن را به باغبانان سپرده، عازم سفر شد. و چون موسم میوه نزدیک شد، غلامان خود را نزد باغبانان فرستاد تا میوه های او را بردارند. اما باغبانان، غلامان او را گرفته، بعضی را زدند و بعضی را کشتند و بعضی را سنگسار نمودند. باز غلامان دیگر، بیشتر از اولین فرستاده، بدیشان نیز به همان طور سلوک نمودند. بالاخره پسر خود را نزد ایشان فرستاده، گفت: «پسر مرا حرمت خواهند داشت.» اما باغبانان چون پسر را دیدند با خود گفتند: «این وارث است. بیایید او را بکشیم و میراثش را ببریم.» آن گاه او را گرفته، بیرون تاکستان افکنده، کشتند. پس چون مالک تاکستان آید، به آن باغبانان چه خواهد کرد؟»AA 583.3

    همه حاضران، مخاطب عیسی بودند اما کاهنان و رؤسا جواب او را دادند. آنها گفتند: «البته آن بدکاران را به سختی هلاک خواهد کرد و باغ را به باغبانان دیگر خواهد سپرد که میوه هایش را در موسم بدو دهند. » کسانی که این حرف را زدند، ابتدا متوجه نبودند که نکته خوابیده در آن تمثیل، شامل حال خودشان می شود اما به محض جواب دادن، فهمیدند که با بیان آن نکته، خودشان را محکوم کرده اند. در تمثیل مزبور، صاحب خانه، نمایانگر خداست. تاکستان نمایانگر قوم یهود است، و حصار دور باغ، نمایانگر احکام است، احکام آسمانی برای حفاظت است. آن برج نشانه ای از هیکل بود. خداوندِ تاکستان، هر چه را که سعادت آن تاکستان را تضمین می کرد، فراهم آورده بود. او می گوید: «برای تاکستان من، دیگر چه توان کرد که من نکردم؟» (اشعیا 5 :4).AA 583.4

    با آن تمثیل، مراقبت تام خدا از اسراییل بیان شد. و همان طوری که آن باغبانان موظف بودند سهم عادلانه ای از میوه تاکستان را به خداوند آن بازگردانند، قوم خدا نیز موظف بودند در جواب آن امتیازات مقدس، با زندگی خود او را تکریم کنند و جلال دهند. اما همانگونه که آن باغبانان، غلامانی را کشتند که ارباب، آنها رابرای میوه فرستاده بود، یهودیان هم انبیایی را به مرگ محکوم کردند که خدا آنها را برای دعوت به توبه فرستاده بود. پیامبر بود که پس از پیامبر سلاخی می شد و چنین بود که نکته آن تمثیل به قدری روشن و قطعی فهمیده می شد که صدق کردن آن در مورد یهودیان. کاهنان و رؤسا ، در آن پسر محبوبی که صاحب تاکستان آخر از همه، او را به سوی خادمان نافرمان خود فرستاد، تصویر واضح عیسی و سرنوشت حتمی او را دیدند، پسر محبوبی که آنها او را گرفتند و بیرون بردند و کشتند. کاهنان و رؤسا، همان طور که آنجا ایستاده بودند، نقشه قتل او را در سر داشتند، او را که پدر به عنوان آخرین دادخواست، به سوی آن ها فرستاده بود. تصویر آن مکافاتی که باغبانان ناسپاس پس دادند، تصویر فرجام شوم آنانی بود که مسیح را به مرگ محکوم می کردند. AA 584.1

    نجات دهنده ای که با دلسوزی به ایشان نگاه می کرد، ادامه داد: «مگر در کتب، هرگز نخوانده اید این سنگی را که معمارانش رد نمودند، همان سنگ زاویه شده است. این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است. از این جهت شما را می گویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امتی که میوه اش را بیاورند، عطا خواهد شد. و هر که بر آن سنگ افتد، منکسر شود و اگر آن بر کسی افتد، نرمش سازد.»AA 584.2

    این نبوت، همان نبوتی بود که یهودیان غالباً آن را در کنیسه های خود تکرار می کردند و به مسیحا ربط می دادند. مسیح، سنگ زاویه یا سنگ بنای نقشه ای بود که یهودیان را برای آینده نگاه می داشت و در عین حال سنگ بنای نقشه کلی نجات بود. اما همین سنگ بنا را، سازندگان یهودی، یعنی همان کاهنان و رؤسای اسراییل، داشتند رد می کردند و کنار می گذاشتند. منجی توجه آنها را به نبوت هایی جلب می کرد که خطر انکار آنها را به ایشان یادآور می شد. او با هر وسیله ای که داشت، سعی کرد ماهیت اقدامی را که نزدیک بود بکنند به آنها تفهیم کند.AA 584.3

    و سخنان او هدف دیگری را هم دنبال می کرد. مسیح با سوال خود قصد داشت همان جوابی را از دهان فریسیان بیرون بیاورد که آورد، « پس چون مالک تاکستان آید، به آن باغبانان چه خواهد کرد؟» او قصد داشت کاری کن که آنها، خود را محکوم کنند.AA 584.4

    اخطارهاي او نمي توانستند آنها را به توبه بكشانند، مهري بود كه به پاي سند نابودي ايشان مي خورد و او آرزو مي كرد آنها متوجه شوند كه دارند براي خود، نابودي تدارك مي بينند. او قصد داشت به آنها نشان دهد كه خدا با پس گرفتن امتيازات قومي آنها، كار عادلانه اي مي كند و اين كار را شروع كرده است و به پايان خواهد برد و پايان آن فقط به ويراني هيكل آنها و شهر آنها ختم نخواهد شد بلكه قوم را نيز پراكنده و پريشان مي كند. شنوندگان، اخطار لازم را گرفتند اما پاي حرفي كه از دهان خودشان خارج شد نايستادند. كاهنان و روسا آماده بودند كه با گفتن «اين وارث است. بياييد او را بكشيم،» مصداق كامل آن تمثيل بشوند. «و چون خواستند او را گرفتار كنند، از مردم ترسيدند،» زيرا احساسات عمومي به نفع مسيح بود.AA 585.1

    مسيح با نقل آن نبوت در مورد سنگ رد شده، به چيزي اشاره كرد كه در تاريخ اسراييل عملا اتفاق افتاده بود، اتفاقي كه علاوه بر اينكه به هنگام آمدن مسيح كاربرد خاصي داشت و با شدت بخصوصي يهوديان را متهم و مجرم مي ساخت، درسي هم براي ما دارد. .قتي كه هيكل سليمان داشت بنا مي شد، آن همه سنگي كه براي شالوده و ديوارها لازم بود، در معدن تهيه و آماده شدند. كسي حق نداشت پس از آوردن آنها از معدن، روي آنها كار كند و ابزار به كار گيرد، بنايان هم فقط حق داشتند آنها را سر جاي خود، كار بگذارند و بس. در آن ميان، قطعه سنگي را هم به منظور استفاده در شالوده ساختمان، آورده بودند كه اندازه غير عادي و شكل عجيب و غريبي داشت اما كارگران، جائي براي استفاده از آن پيدا نكردند و آن را قبول نكردند. سنگ مزبور باعث مزاحمت بود و بي مصرف بر سر راه رفت و آمد آنها افتاده بود. مدت ها گذشت و آن سنگ، يك سنگ قبول نشده باقي ماند اما وقتي كه بنايان به جائي رسيدند كه مي خواستند سنگ بنا با همان سنگ زاويه ساختمان را كار بگذارند، در جستجوي سنگ مناسب آن برآمدند. آنها زماني را صرف پيدا كردن سنگي كردند كه هم اندازه، هم شكل و هم مقاومت لازم را داشته باشد و به اصطلاح، مناسب آنجا باشد تا بتواند آن جاي خاص را پر كند و تحمل آن همه فشار را داشته باشد. اگر آنها براي آن نقطه، ناداني به خرج مي دادند و انتخاب نامناسبي مي كردند، امنيت كل ساختمان به خطر مي انداختند. سنگ آن نقطه مي بايستي تحمل گرماي آفتاب، سرماي يخبندان و فشارهاي حاصل از باد و طوفان را داشته باشد. سنگ هاي مختلفي به دفعات براي آنجا انتخاب شدند اما زير فشار فراوان، تاب نياوردند و تكه تكه شدند. بعضي سنگ هاي ديگر، تحت تغييرات شديد دما، نشان دادند كه تحمل آن را ندارند.AA 585.2

    اما بالاخره توجه اشخاص به آن سنگ نامقبولي كه مدت ها آنجا افتاده بود، جلب شد. آن سنگ در معرض آفتاب، سرما، گرما و طوفان قرار داشت و كوچكترين تركي برنداشته بود. معماران، آن سنگ را آزمايش كردند و آن سنگ از همه آزمايش ها سربلند بيرون آمد. فقط يك آزمايش باقي ماند. اگر آن سنگ مي توانست فشار بسيار وحشتناك لازم را تحمل كند، آن وقت آنها مي توانستند آن را به عنوان سنگ زاويه انتخاب كنند. آزمايش مزبور انجام شد. آن سنگ، قبول و در محل، نصب شد و آنها دريافتند كه به طرز عجيبي قواره آن محل است. در رويايي پيامبرانه به اشعيا نشان داده شد كه آن سنگ، نمادي از مسيح است. اشعيا مي گويد:AA 586.1

    «يهوه صبايوت را تقديس نماييد و او ترس و خوف شما باشد. و او براي شما مكان مقدس خواهد بود اما براي هر دو خاندان اسراييل سنگ مصادم و صخره لغزش دهنده و براي ساكنان اورشليم، دام و تله. و بسياري از ايشان لغزش خورده، خواهند افتاد و شكسته شده و بدام افتاده، گرفتار خواهند گرديد.» (اشعيا 13:8- 15). اشعياي نبي در آن رويا آمدن اوليه مسيح را ديد و فهميد رفتاري كه با سنگ بناي اصلي هيكل سليمان شد، نشانه رفتاري است كه با مسيح مي شود و مسيح مي بايستي همان آزمايشات را از سر بگذراند.«بنابراين خدا يهوه چنين مي گويد: اينك در صهيون سنگ بنيادي نهادم يك سنگ آزموده و سنگ زاويه اي گرانبها و اساس محكم. پس هر كه ايمان آورد، تعجيل نخواهد نمود.» (اشعيا 16:28).AA 586.2

    خدا با حكمت بي پايان خود، آن سنگ بنا را برگزيد و در محل نصب كرد. او آن سنگ بنا را «اساس محكم» خواند. جهان مي تواند بارها و غم هاي خود را بر آن بگذارد؛ او مي تواند همه آنها را تاب بياورد. جههان مي تواند با امنيت كامل بر آن اساس، بنياد نهاده شود. مسيح سنگ است «سنگ آزموده».AA 586.3

    آناني كه به او اعتماد و توكل مي كنند، هرگز لغزش نمي خورند. او هر آزموني را از سر گذرانيده است. او بار گناه آدم و گناه اعقاب او را تحمل كرده و نشان داده كه قدرت او بيش از قدرتي است كه براي غلبه بر قدرت هاي شرير لازم است.AA 586.4

    او بارهايي را كه بر او افكنده شده، برده است، بارهايي كه هر گناهكار توبه كار بر او افكنده است. هر قلب گناه آلودي، در مسيح آرامش و آسايش يافته است. او اساس و شالوده استواري است. همه آنهايي كه او را تكيه گاه خود مي كنند، در ايمني تام و تمام ساكن هستند.AA 586.5

    در نبوت اشعيا، مسيح هم اساس محكم و هم سنگ لغزش خوانده شده است. پطرس رسول كه با الهام از روح القدس مي نوشت، به روشني نشان داد كه مسيح براي چه كساني اساس محكم و براي چه كساني سنگ مصادم است.AA 587.1

    «اگر في الواقع چشيده ايد كه خداوند مهربان است، و به او تقرب جسته، يعني به آن سنگ زنده رد شده از مردم، لكن نزد خدا برگزيده و مكرم. ما نيز مثل سنگ هاي زنده بنا كرده مي شويد به عمارت روحاني و كهانت مقدس تا قرباني هاي روحاني و مقبول خدا را به واسطه عيسي مسيح بگذرانيد. بنابراين، در كتاب مقدوس است كه «اينك مي نهم در صهيون سنگي سر زاويه برگزيده و مكرم و هر كه به وي ايمان آورد، خجل نخواهد شد. پس شما را كه ايمان داريد، اكرام است، لكن آناني را كه ايمان ندارند، «آن سنگي را كه معماران رد كردند، همان سر زاويه گرديد.»، زيرا كه اطاعت كلام نكرده، لغزش مي خورند كه براي همين معين شده اند. » (اول پطرس2: 3-8 ).AA 587.2

    براي آناني كه ايمان داشته باشند، مسيح سنگ بناست، سنگ محكم بنا، اساس محكم است. آناني كه ايمان داشته باشند يعني روي آن سنگ افتاده و شكسته اند. اينجاست كه تسليم شدن به مسيح و ايمان به او مطرح است. افتادن روي آن سنگ و شكسته شدن يعني دست برداشتن از خود پسندي، يعني با فروتني يك طفل به سوي مسيح رفتن، توبه كردن از تخطيات و تجاوزات، يعني باور كردن محبت بخشايشگر او و همچنين با ايمان و اطاعت است كه ما مسيح را اساس و شالوده بناي خود مي كنيم.AA 587.3

    يهودي و غير يهودي ندارد، همه بر اساس آن سنگ زنده مي توانند بنا شوند. اين اساس تنها اساسي است كه مي توانيم با ايمني و خيال راحت بر آن بنا شويم. اين شالوده عريض است، براي همه جا دارد و براي اينكه وزن و بار همه جهان را تحمل كند، به اندازه كافي محكم است و با مرتبط بودن با مسيح، يعني آن سنگ زنده، همه آناني كه بر آن اساس بنا مي كنند به سنگ هاي زنده تبديل مي شوند. بعضي اشخاص به وسيله كوشش هاي خودشان، تراش مي خورند، صيقل مي شوند و نقش و نگار مي گيرند؛ اما چون با مسيح مرتبط نشده اند؛ نمي توانند به «سنگ هاي زنده» تبديل شوند. بدون آن ارتباط، هيچ انساني نمي تواند نجات يابد. بدون اينكه حيات مسيح در ما باشد، نمي توانيم در برابر تند باد وسوسه تاب بياوريم. امنيت ابدي ما وابسته به اين است كه بر اساس و شالوده محكم بنا شده باشيم. خلايق، امروز دارند بر شالوده هايي مي سازند كه آزمايش نشده است.AA 587.4

    هنگامي كه باران مي بارد، تند باد مي وزد و سيل جاري مي شود، خانه آنها فرو مي ريزد زيرا بر آن صخره ابدي، سنگ اصلي زاويه، مسيح عيسي پي ريزي نشده است.AA 588.1

    براي آناني كه «اطاعت كلام نكرده، لغزش مي خورند»، مسح صخره مصادم است. اما «آن سنگي كه معماران رد كردند، همان سر زاويه گرديده» است.AA 588.2

    مسيح مثل آن سنگ نامقبول، در ماموريت زميني خويش با بي توجهي و سوء برخورد روبرو شد. او «خوار و نرد مردمان مردود و صاحب غم ها و رنج ديده.......... و خوار شده كه او را به حساب نياورديم.»بود. (اشعيا 3:53).AA 588.3

    البته زمان جلال يافتن او چندان دور نبود. او با برخاستن از مردگان، «پسر خدا از مردگان به قوت»، خوانده شد. روميان 4:1. او هنگام آمدن ثانويه خويش، به عنوان خداوند آسمان و زمين پديدار خواهد شد. آناني كه حالا در آستانه مصلوب كردن او هستند، عظمت او را به رسميت خواهند شناخت. جلوي چشم كائنات، آن سنگ رد شده، به سر زاويه تبديل مي شود. و اگر آن بر كسي افتد، نرمش سازد.»AA 588.4

    مردمي كه مسيح را رد كردند قرار بود به زودي نابودي شهر و ملت خود را ببينند. جلال آنها نابود مي شد و مثل غبار در مقابل باد پراكنده مي شدند و چه چيزي باعث نابودي يهوديان شد؟ اگر آنها بر آن صخره بنا مي كردند، امنيت ايشان مي شد.AA 588.5

    اين نيكويي خدا بود كه خوار شمرده شد، عدالت بود كه درست رد بر سينه خود ديد، رحمت بود كه به هيچ انگاشته شد. مردمان خود را در مخالفت با خدا قرار دادند و همه آنچه كه مي بايستي نجات ايشان مي شد، به نابودي ايشان تبديل شد. همه آنچه را كه خدا براي حيات مقرر كرد، آنها ديدند كه به مرگ انجاميد. در تصليب مسيح به دست يهوديان، ويراني اورشليم خوابيده بود.AA 588.6

    در آن خون ريخته شده بر فراز جلجتا، سنگيني بود كه در اين دنيا و دنياي آتي ايشان را به عمق نابودي برد. اين چنين است كه در آن روز عظيم نهايي، داوري به سراغ آناني مي آيد كه فيض خدا را نپذيرفتند. مسيح، يعني سنگ مصادم آنها، در آن هنگام همانند كوهي كه خواهان انتقام است، بر آنها پديدار مي شود.AA 588.7

    جلال روي او كه براي عادلان، حيات است، براي شريران آتش فرو برنده خواهد بود.AA 588.8

    و به خاطر آن محبت انكار شده، آن فيض تحقير شده، فرد گناهكار نابود خواهد شد. عيسي با بسياري تشبيهات و تكرار اخطارها، به يهوديان نشان داد كه نتيجه نفي كردن پسر خدا چيست. او با آن سخنان، همه مردم همه اعصار را مخاطب ساخت، مردمي كه از پذيرش او به عنوان رهاننده خويش، سرباز مي زنند. هر اخطاري كه او داد، خطاب به اين مردم است. هيكل بي حرمت، پسر نافرمان، باغبان خطاكار، معماران و بنايان خود بين، همه و همه چيزهايي هستند كه در مسير پيموده يك گناهكار، منعكس هستند. تا وقتي كه او توبه نكرده است، سرنوشت شومي كه آن همه عكس و انعكاس از آن حرف مي زنند، مال اوست.AA 589.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents