Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
آرزوی اعصار - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 74—«باغ جتسیمانی»

    منجی به همراه شاگردانش به آرامی به سوی باغ جتسیمانی به راه افتاد. آسمان صاف و مهتاب بر همه جا می درخشید. خیمه های شهر زائران در سکوت فرو رفته بود. و عیسی با جدیت با شاگردانش گفتگو کرده و ایشان را تعلیم داده بود. اما هنگامی که به باغ جتسیمانی نزدیک می شد، به طرز عجیبی شاکت شد. او بارها برای تفکر و دعا به این نقطه خلوت آمده بود، اما قلب او هرگز این چنین سرشار از رنج و اندوه نبود. او سراسر عمر خویش را بر روی زمین در نور حضور خداوند گام برداشته بود . مسیح در برخورد با افرادی که از روح شیطان الهام گرفته بودند ، توانسته بود بگوید، ” کسی که مرا فرستاد، با من است. او مرا تنها نگذاشته ، زیرا من همواره آنچه را که مایه خشنودی اوست، انجام می دهم.” یوحنا 8 آیه 29. اما اکنون به نظر می رسد که از نور حضور محافظت کننده خداوند دور نگه داشته شده باشد. اکنون او از خطاکاران محسوب شده بود. زیرا گناهان بشریت گناهکار را می بایستی بر خویشتن حمل کند. او که گناه را نشناخت، می بایستی جمیع گناهان ما بر وی نهاده شود. گناه در نظر او چنان وحشتناک به نظر می رسید و بار سنگین گناهی که می بایستی بر خود حمل کند، چنان عظیم بود که مسیح می ترسید او را برای همیشه از محبت پدر، جدا کند. او چگونگی خشم و غضب خداوند را در مقابل عصیان و گناه تصور کرده و به شاگردان می گوید، ” از فرط اندوه ، به حال مرگ افتاده ام. ”AA 676.1

    با نزدیک شدن به باغ جتسیمانی ، شاگردان متوجه تغییر حالت استادشان شده بودند و آنان هرگز او را این چنین غم زده و اندوهگین ندیده بودند. او هرچه به پیش می رفت، غم و اندوه شدیدتر می شد و شاگردان جرأت نمی کردند علت این امر را از وی جویا شوند. مسیح آنچنان تحت تاثیر زنج و اندوه قرار گرفته بود که گویی در شرف افتادن بود و با رسیدن به باغ جتسیمانی، شاگردان با نگرانی در انتظار رسیدن به مکان همیشگی او بودند تا استادشان به استراحت بپردازد. اکنون مسیح به زحمت گام بر می داشت. و با صدای بلند ناله کرد، چنانکه گویی زیر فشار هولناک باری که بر دوش داشت رنج می کشید . شاگردانش دوباره به کمک او شتافتند ، و گرنه به زمین می افتاد.AA 676.2

    هنگامی که وارد باغ شدند، عیسی به شاگردان گفت، در اینحا بنشینید تا من به آنجا رفته ، دعا کنم ، سپس پطرس ، یعقوب و یوحنا را با خود برداشته و به گوشه دور افتاده ای افتند. این سه شاگرد از نزدیک ترین همراهان مسیح بودند. آنان جلال او را بر فراز کوه مشاهده کرده و شاهد دگرگونی سیمای او بودند، آنان گفتگوی او را با موسی و الیاس دیده و ندایی را که از آسمان در رسیده بود، شنیده بودند. AA 677.1

    اکنون، مسیح مشتاق بود که ایشان در این مبارزه و تلاش عظیم ، در کنار وی حضور داشته باشند. این سه شاگرد، غالب اوقات به همراه عیسی شب هایی را در گوشه ایی خلوت گذرانده بودند و در چنین مواقعی ، بیدار مانده و دعا می کردند، پس از دعا ، آرام و بی دغدغه در فاصله نزدیکی از استادشان می خوابیدند تا هنگامی که عیسی ایشان را صبح از خواب بیدار می کرد تا دوباره به کار خدمت مشغول شوند. اما اکنون عیسی از ایشان می خواست تا شب را به همراه او بیدار مانده و دعا کنند. بنابراین به ایشان فرمود، ” در اینحا بمانید و بیدار باشید.” سپس قدری پیش رفته و از ایشان فاصله گرفت ، نه آنقدر که نتوانند او را دیده و صدای او را بشنوند — و آنگاه بر خاک افتاد. AA 677.2

    او متوجه شده بود که به واسطه گناه، از پدر جدا می شود. شکاف عمیق میان او و پدر آنچنان وسیع ، تاریک و عمیق بود که لرزه بر اندام وی افتاده بود. او نباید قدرت الهی خویش را برای خلاصی از این مصیبت به کار بگیرد . او به عنوان انسان ، می بایستی نتایج گناه انسان را تحمل کند. و به عنوان یک انسان می بایستی خشم و غضب خداوند بر علیه گناه و عصیان را بپذیرد. مسیح اکنون در وضعیت بسیار متفاوتی قرار داشت که قبلا ً هرگز در چنین وضعیتی قرار نگرفته بود. رنج و مصیبت او در کلام نبوت به بهترین شکلی توضیح داده شده است، ” یهوه صبایوت می گوید: ” ای شمشیر به ضد شبان من و به ضد آن مردی که همدوش من است برخیز! شبان را بزن و گوسفندان پراکنده خواهند شد و من دست خود را بر کوچکان خواهم برگردانید.” ( زکریا 13 آیه 7). AA 677.3

    مسیح به عنوان جایگزین و ضامن انسان گناهکار، گرفتار کیفر و مجازات الهی می شد . او تا زمان برای دیگران شفاعت کرده بود، اما اکنون آرزو می کرد که کسی برای وی شفاعت کند.AA 677.4

    هنگامی که مسیح به گسیخته شدن اتحاد و یگانگی خویش با پدر پی برد، ترسید که با طبیعت انسانی خویش نتواند در مبارزه بعدی با قدرتهای ظلمت ایستادگی کند . پیش از این نیز ، در بیابان وسوسه ، سرنوشت نژاد انسانی در معرض خطر قرار گرفته بود. لیکن مسیح در آن آزمایش پیروز شده بود. اکنون شیطان برای انجام آخرین مبارزه وحشتناک پا به میدان گذاشته بود. همه چیز شیطان مورد خطر قرار داشت و اگر او شکست می خورد، امید و انتظار او برای مسلط شدن از بین می رفت و پادشاهی جهان نهایتا ً از آن مسیح می شد و شیطان سرنگون و بیرون افکنده می شد. اما اگر مسیح شکست می خورد ، جهان ، به قلمرو شیطان تبدیل می شد و نژاد بشر برای همیشه تحت کنترل قدرت وی قرار می گرفت . مجادله ای که پیش روی او بود، ترس جدا شدن از خداوند ، وجود او را لبریز کرده بود. شیطان به وگفته بود که اگر برای جهان گناهکار ضامن شود، جدایی او از خداوند ابدی خواهد بود. و بدین ترتیب با پادشاهی شیطان یکی دانسته شده و دیگر هیچگاه با خداوند یکی نخواهد شد. AA 678.1

    و از طریق این فداکاری چه چیزی حاصل می شد؟ گناه و ناسپاسی انسان چه اندازه مایوس کننده به نظر می رسید! و شیطان بیشترین تلاش خود را به کار می برد تا با استفاده از این موقعیت ، منجی را تحت فشار قرار دهد. او به منجی یادآورشد که : مردمی که ادعای برتری روحانی و غیر روحانی بر سایرین را دارند، تو را انکار کرده اند.AA 678.2

    آنان در صدد نابودی تو هستند ، تو که برای آنان به عنوان قوم خاص، بنیان ، محور و مهر وعده هستی. یکی از شاگردانت ، کسی که تعالیم تو را شنیده و در میان نخستین شاگردان بوده، تو را تسلیم خواهد کرد. یکی از با غیرت ترین شاگردانت تو را انکار خواهد کرد. همه تو را تنها خواهند گذاشت.AA 678.3

    تمامی وجود مسیح از این تفکر بیزار شد. مردمی که او مسئولیت نجاتشان را به عهده گرفته بود. آنانی را که بسیار محبت کرده بود، در توطئه های شیطان با وی متحد شده بودند. تصور چنین چیزی قلب او را به درد می آورد. مبارزه بسیار وحشتناکی بود و میزان آن ، به وسعت گناه قومش ، گناه متهم کنندگانش و تسلیم کننده اش، و گناه دنیایی بود که در ضعف و تباهی به سر می برد. گناهان بشر بر دوش مسیح سنگینی می کرد و چشم انداز خشم و غضب خداوند بر علیه گناه ، وجود او را از درد و رنج لبریز کرده بود.AA 678.4

    اینک ، مسیح به بهایی که می بایستی برای گناهان بشر پرداخته شود ، می اندیشد. او با اندوه و درد به زمین سرد چسبیده بود، چنان که گویی می خواهد از دور شدن بیشتر خود از خداوند ممانعت کند. شبنم سرد بر قامت خمیده وی می افتاد. اما او توجهی به آن نمی کرد. و از لبهای پریده او فریاد تلخی به گوش رسید، ” اَبّا، پدر، همه چیز برای تو ممکن است ، این جام را از من دور کن ، اما نه به خواست من بلکه به اراده تو.”AA 679.1

    قلب آدمی در میان رنج و اندوه، مشتاق و آرزومند همدردی است. مسیح این اشتیاق را با تمام وجود خویش حس می کرد. او با اندوه فراوان و با اشتیاقی شدید برای شنیدن سخنان تسلی بخش به نزد شاگردان بازگشت ، شاگردانی که بارها و بارها به وسیله او برکت یافته و در مصیبت و پریشانی محافظت شده و تسلی یافته بودند. کسی که همواره با ایشان همدردی کرده بود، اکنون از اندوهی فوق انسانی رنج می کشید و مشتاق بود بداند که ایا ایشان برای او و خودشان دعا می کند یا نه. شرارت گناه تا چه اندازه تاریک به نظر می رسید! برای مسیح رها کردن انسان برای تحمل نتایج گناهان خویش بسیار هراسناک بود، در حالی که او بی گناه در حضور پدر می ایستاد. اگر او فقط می توانست بداند که شاگردان — این موضوع را درک کرده و از آن قدردانی می کنند، تقویت می شد. AA 679.2

    مسیح با زحمت برخاسته و به مکانی که شاگردانش را گذاشته بود، باز گشت ، اما ایشان را ” همچنان در خواب یافت.” اگر او، ایشان را در حال دعا کردن می دید ، آسوده خاطر می شد. اگر شاگردان به خداوند پناه می بردند، عوامل شیطانی بر ایشان غلبه نمی کرد و مسیح به واسطه ایمان تزلزل ناپذیر ایشان تسلی می یافت. اما آنان به هشدار مکرر مسیح که از ایشان خواسته بود ، ” بیدار مانده و دعا کنند” توجهی نکرده بودند. شاگردان برای اولین بار می دیدند که استادشان با اندوهی ورای تحمل بشری با مشکلات دست و پنجه نرم می کند ، و این موضوع ایشان را بسیار آشفته و نگران کرده بود. و هنگامی که ناله های اندوهبار مسیح را شنیدند، دعا کردند. آنان قصد نداشتند که سرورشان را تنها بگذارند، اما به نظر می رسید که به واسطه بهت زدگی دچار رخوت شده باشند. آنان اگر به راز و نیاز با خداوند اداکه می دادند مطمئنا ” از شر چنین رخوتی خلاصی می یافتند. شاگردان ضرورت مراقبت و دعای خالصانه را برای ایستادگی کردن در برابر وسوسه درک نکرده بودند.AA 679.3

    عیسی ، قبل از اینکه وارد باغ جتسیمانی شود به شاگردان گفته بود، ” امشب همه شما به سبب من خواهید لغزید.”AA 679.4

    ما شاگردان با جدیت به اطمینان داده بودن که اگر لازم باشد با او به زندان رفته و تا پای مرگ ایستادگی کنند. و پطرس بینوا و متکی به خود، اضافه کرده بود که ، ” حتی اگر همه به سبب تو بلغزند، من نخواهم اغزید.” ( مرقس باب 14 آیات 27 و 29). اما شاگردان به خویشتن متکی بودند . و به تعالیم منجی که از ایشان خواسته بود که به خدای قادر مطلق توکل داشته باشند، عمل نکرده بودند. بنابراین هنگامی که منجی به همدردی و دعاهای ایشان نیاز شدیدی داشت، ایشان در خواب بودند و حتی پطرس هم خوابیده بود. AA 680.1

    حتی یوحنا، شاگرد محبوب که سر خود را روی سینه عیسی گذاشته بود، در خواب بود. مطمئنا محبت یوحنا نسبت به استادش می بایستی او را بیدار نگه می داشت. و در این زمان که منجی در رنج و اندوهی جانکاه به سر می برد، دعاهای او می بایستی با دعاهای سایر شاگردان در هم آمیخته می شد. AA 680.2

    منجی تمامی شب را برای شاگردان دعا کرده بود تا در ایمانشان نلغزند. اکنون زمان آن بود تا عیسی از یعقوب و یوحنا همان سوالی را بپرسد که قبلا پرسیده بود، ” آیا می توانید از جامی که من می نوشم ، بنوشید و تعمیدی را که من می گریم ، بگیرید؟” و آنان جرات نداشتند که پاسخ دهند، ” ما آماده هستیم” ( متی 20 آیه 22).AA 680.3

    شاگردان با شنیدن صدای مسیح از خواب بیدار شدند ، اما به سختی او شناختند، زیرا چهره او به واسطه عذاب و اضطراب تغییر کرده بود. مسیح ، خطاب به پطرس گفت، ” شمعون ، خوابیده ای؟ آیا نمی توانستی ساعتی بیدار بمانی؟ بیدار باشید و دعا کنید تا در وسوسه نیفتید. روح مشتاق است اما جسم ناتوان.” ضعف و ناتوانی شاگردان، همدردی مسیح را برانگیخته بود. او نگران بود که شاگردان نتوانند آزمایشی را که با تسلیم شدن و مرگ او مواجه می شدند، تحمل کنند. او شاگردانش را مورد سرزنش قرار نداد، بلکه به ایشان گفت، ” بیدار بمانید و دعا کنید تا در وسوسه نیفتید.” مسیح ، حتی در میان اندوه شدید نیز در پی آن بود که از ضعف ایشان چشم پوشی کند. او به ایشان گفت، ” روح مشتاق است ، اما جسم ناتوان.”AA 680.4

    با دیگر، درد و اندوهی جانکاه ، بر پسر یگانه خدامستولی شد. و او خسته و بی رمق ، به مکانی که قبلا ً در آنجا مشغول دعا بود، بازگشت. اندوه او جانکاه تر از گذشته بود. و هنگامی که با جدیت بیشتر دعا کرد، ” عرقش همچون قطرات خون بر زمین می چکید.”AA 680.5

    درختان سرو و نخل، شاهدان خاموش اندوه او بودند. قطرات سنگین شبنم از فراز شاخه های پوشیده از برگ بر قامت خمیده او می چکید، چنان که گویی طبیعت از اینکه خالق و آفریننده اش در تنهایی با قدرت تاریکی دست و پنجه نرم می کرد ، مویه وزاری می کرد. عیسی مدت کوتاهی پیش از این ، همانند سرو قدرتمند در مقابل طوفان مخالفت که تمامی نیروی خود را برعلیه او بسیج کرده بود، ایستادگی نموده بود.AA 681.1

    افراد خود سر و نافرمان ، قلبهای سرشار از کینه و نفرت ، بیهوده سعی کرده بودند تا او را آشفته و مغلوب کنند و او در مقام پسر خدا و با اقتدار الهی در برابرشان مقاومت کرده بود. اما اکنون به واسطه طوفان خشم، مانند نی خمیده و در هم کوبیده شده بود. او همواره در انجام و تمام اعمالش ، به پیروزی دست یافته و در هر اقدامی بر قدرتهای تاریکی غلبه کرده بود. او در مقام کسی که پیش از آن جلال یافته بود، یکی بودن با خداوند را ادعا کرده بود. و با لحنی استوار ، آواز حمد و پرستش را بر زبان آورده بد. او همواره ، با شاگردانش از کلام تشویق و تسلی سخن گفته بود. اما اکنون ساعت مقرر قدرت تاریکی فرا رسیده بود. اکنون در سکوت شب، صدای او نه با لحنی پیروزمندانه ، بلکه با لحنی سرار از اندوه بشری به گوش می رسید. سخنان منجی در گوش شاگردان خواب آلود ، تکرار می شد، ” ای پدر ، اگر اراده توست، این جام را از من دور کن ، اما نه به خواست من، بلکع اراده تو انجام شود.”AA 681.2

    شاگردان در ابتدا ، میل داشتند که به نزد عیسی بروند. اما او به ایشان گفته بود در آنجا مانده و دعا کنند و هنگامی که عیسی نزد ایشان باز گشت، ایشان را همچنان در خواب یافت. او بار دیگر اشتیاق شدید به مصاحبت با شاگردان را احساس کرد تا با شنیدن سخنان ایشان تسلی یابد و بتواند طلسم تاریکی را که در تمام طول شب او را از پا در آورده بود ، بشکند. اما چشمانشان بسیار سنگین شده بود، ” آنها نمی دانستند چه به او بگویند.” حضور او، شاگردان را بیدار کرده بود. آنان قطرات خون را که به شکل عرق بر چهره او نقش بسته بود، مشاهده کرده و هراسان شدند. شاگردان اندوه جانکاه منجی را درک نمی کردند. ” منظر او از مردمان و صورت او از بنی آدم بیشتر تباه گردیده بود. ” ( اشعیا 52 آیه 14).AA 681.3

    عیسی ، بار دیگر به گوشه خلوتی که در آن مشغول دعا بود، بازگشت و در حالیکه از فرط اندوه از پای در آمده بود، بر زمین افتاد. طبیعت بشری پسر یگانه خدا، در این ساعات آزمایش ، به لرزه افتاده و مضطرب بود. اکنون، او برای شاگردانش دعا نمی کرد تا در ایمانشان نلغزند، بلکه برای جان وسوسه شده و مضطرب خویش دعا می کرد. لحظه هولناک فرا رسیده بود ...... لحظه ای که برای سرنوشت جهان می بایستی تصمیم گرفته شود. سرنوشت بشریت نیز نگران این تصمیم گیری بود. مسیح می توانست حتی حالا هم از نوشیدن جامی که برای گناهان بشر اختصاص یافته بود خودداری کند. و هنور خیلی دیر نشده بود. او می توانست قطرات خون را که به شکل عرق از پیشانی اش می چکید، پاک کرده و انسان را به حال خود رها کند تا به واسطه گناه هلاک شود. او می توانست بگوید، بگذار، گناهکار مجازات گناهش را دریافت کند، و من نیز به نزد پدر باز خواهم گشت . آیا پسر یگانه خدا جام تلخ حقارت و اندوه را خواهد نوشید؟ آیا برّه بی عیب و بی گناه ، برای نجات انسان گناهکار ، عواقب لعنت بار گناه را تحمل خواهد کرد؟ و در این لحظه ، از لبهای رنگ پریده و مرتعش مسیح ، این سخنان بر زبان آورده می شود که ، ” ابّا، پدر، همه چیز برای تو ممکن است . این جام را از من دور کن ، اما نه به خواست من ، بلکه به اراده تو.”AA 681.4

    مسیح سه بار ، این دعا را بر زبان آورد و هر سه بار طبیعت بشری او خود را از قربانی شدن عقب کشیده بود. اما اکنون ، سرنوشت نژاد بشر، پیش روی منجی جهان نهاده شده بود. او می دید که متخلفین به شریعت، اگر به حال خود رها شوند ، هلاک خواهند شد. AA 682.1

    او متوجه عجز و درماندگی بشر شده بود. او متوجه قدرت گناه شده بود. فریاد اندوه و ماتم دنیای محکوم و در حال نابودی ، در مقابل او بلند شده بود. و مسیح با مشاهده نابودی قریب الوقوع جهان ، تصمیم به نجات آن گرفت. او انسان را به قیمت جان خویش نجات خواهد داد. AA 682.2

    او تعمید خون را می پذیرد تا به واسطه او، میلیونها جان در حال هلاکت ، حیات جاودانی یابند. او جایهای آسمانی را با همه پاکی، شادی و جلالش ، ترک کرده بود تا تنها گوسفند گمشده و جهان سقوط کرده ی در گناه و عصیان را نجات بخشد. و بدین ترتیب از ماموریت خویش رویگردان نخواهد شد. و کفاره گناهان نسلی خواهد شد که مشتاق گناه کردن بود. و اکنون دعاهای او تنها با اطاعت و تسلیم بر زبان آورده می شود، ” ای پدر من ، اگر ممکن نیست این جام نیاشامیده از من بگذرد، پس آنچه اراده توست انجام شود.AA 682.3

    مسیح با اتخاذ این تصمیم ، در حالیکه رو به احتضار بود بر زمین افتاد. اکنون شاگردان او کجا بودند ، تا دستهایشان را با مهربانی زیر سر استاد بی رمق شان گذاشته و عرق سیمای او را که به راستی از فرزندان آدم بیشت تباه گردیده بود، پاک کنند.AA 682.4

    منجی چرخُشت را به تنهایی پایمال کرد و از مردم آنجا کسی با او نبود. اما خداوند با پسر خویش رنج می برد. فرشتگان شاهد رنج و اندوه منجی بودند. آنان دیدند که سرورشان از سوی انبوه نیروهای شیطانی احاطه شده و قامت او به واسطه ترس و هراسی اسرار آمیز خم شده بود. در آسمان سکوت حکمفرما بود و ندای چنگ نواخته نمی شد. مخلوقاتی فانی، می بایستی بهت و حیرت لشگرهای آسمان را که در سکوتی اندوهبار شاهد جدا شدن نور محبت و جلال پدر از پسر محبوبش بودند، را نظاره گر مبارزه ای بودند که به پایان خویش نزدیک می شد.AA 683.1

    شیطان و متحدان شریرش ، لشگر ارتداد، با اشتیاق تمام ، بحران عظیمی را در کار نجات و رستگاری به وقوع پیوسته بود، نظاره می کردند. نیروهای خیر و شر منتظر بودند تا ببینند به دعاهای منجی چه پاسخی داده خواهد شد. فرشتگان در اشتیاق تسلی دادن منجی بودند. اما چنین چیزی نمی بایستی انجام شود. برای پسر یگانه خدا، هیچ راه گریزی وجود نداشت. در این لحظات هراسناک بحران، هنگامی که همه چیز در خطر قرار داشت، و هنگامی که جام اسرار آمیز در دستان منجی به لرزه افتاده بود، آسمان گشوده شد و در میان طوفان ظلمت و تاریکی، نوری درخشان تابیدن آغاز نمود و فرشته قدرتمندی که در حضور خداوند می ایستد، همان فرشته ای که پس از سقوط شیطان مقام او را تصاحب کرده بود. به نزد مسیح آمد. فرشته نیامده بود تا جام را از دست مسیح بگیرد، بلکه آمده بود تا او را برای نوشیدن آن تقویت کرده و او را از محبت پدر مطمئن سازد. او آمده بود تا به استدعا کننده الهی — انسانی قوت و قدرت عطا کند. فرشته ، توجه او را به سوی آسمان ، جلب کرده و از جانهایی که در نتیجه رنج و فداکاری او نجات می یافتند، سخن گفت. او به مسیح اطمینان داد که پدر آسمانی از شیطان بسیار بزرگتر و قدرتمند تر است و اینکه مرگ او موجب آشفتگی کامل شیطان شده و پادشاهی این جهان به مقدسین قادر مطلق اعطا خواهد شد. فرشته به او گفت که در مقابل شکنجه و آزار خشنود خواهد شد زیرا جمعیت انبوهی از نجات یافتگان را خواهد دید.AA 683.2

    رنج و اندوه منجی خاتمه نیافت اما یاس و نا امیدی او را رها کرده بود. طوفان به هیچ وجه فروکش نکرده بود، اما مسیح که هدف این طوفان بود، برای مقابله با خشم تقویت شده بود.AA 683.3

    بنابراین با آرامش و خونسردی از گوشه خلوت دعا بیرون آمد. و در چهره خونین او، سلامتی آسمانی دیده می شد. او اندوهی را تحمل کرده بود که هرگز هیچ انسانی قادر به تحمل آن نبود، زیرا به خاطر گناه بشر طعم موت را چشیده بود. AA 684.1

    شاگردان در حالیکه خفته بودند، با نوری که اطراف منجی را احاطه کرده بود، از خواب بیدار شدند. آنان فرشته ای را دیدند که به طرف منجی که بر زمین افتاده بود، خم شده و سر او را بلند کرده و به سوی آسمان نظاره می کند. آنان صدای فرشته را شنیدند که بسان موسیقی دلنوازی ، کلمات امید و تسلی را بر زبان می آورد. شاگردان منظره بالای کوه را که در آن سیمای مسیح دگرگون شده بود، بیاد آوردند. آنان چهره پر جلال عیسی را در هیکل و سخنان خداوند را که از فراز ابرها با وی سخن گفته بود، به یاد آوردند. و اکنون نیز همان جلال مجددا ً آشکار شده بود و شاگردان ، دیگر نگران سرورشان نبودند. زیرا مسیح تحت مراقبت و حمایت خداوند بود او فرشته ای فرستاده بود تا از او محافظت کند. شاگردان ، بار دیگر از فرط خستگی به خواب فرو می روند. AA 684.2

    مسیح بار دیگر باز گشته و آنان را در خواب می یابد و با صدایی سرشار از اندوه به ایشان می گوید: ” آیا هنوز در خوابید و استراحت می کنید؟ اکنون ساعت مقرر نزدیک شده است و پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم می شود.”AA 684.3

    در هنگامی که این سخنان را بر زبان می آورد، صدای پاهای جمعیتی را می شنود که در جستجوی او بودند، بنابراین به شاگردان می گوید ، ” برخیزید، برویم . اینک تسلیم کننده من از راه می رسد.” هنگامی که عیسی به سوی تسلیم کننده خویش گام بر می داشت، در چهره او نشانی از رنج و اندوه شدیدی که اخیرا ً متحمل شده بود، دیده نمی شد. مسیح پیشاپیش شاگردان ایستاده و گفت ، ” که را می جویید؟ ” پاسخ دادند، ” عیسای ناصری را.”AA 684.4

    و عیسی پاسخ بداد، ” من هستم.” هنگامی که این سخنان بیان می شد ، فرشته ای که قبلا ً برای تقویت و محافظت از عیسی آمده بود، میان او و جمعیت حرکت می کرد. نوری آسمانی ، سیمای منجی را نورانی کرده بود و هیئتی کبوتر مانند بر او سایه انداخته بود. دشمنان مسیح حتی برای لحظه ای نتوانستند در حضور جلال الهی بایستند. آنان عقب نشینی کردند. کاهنان ، مشایخ ، سربازان و حتی یهودای اخر یوطی، همانند مردگان بر خاک افتادند.AA 684.5

    فرشته رفت و نور ناپدید شد. عیسی این فرصت را داشت که بگریزد، اما آرام و خونسرددر جای خود باقی ماند. او که پر از جلال و شکوه بود، اکنون فرسوده و ناتوان در میان گروهی سنگدل ایستاده بود. شاگردان در سکوت و با ترس و حیرت به نظاره ایستاده بودند. اما ناگهان صحنه دگرگون شد و جمعیت به راه افتادند. سربازان رومی، کاهنان و یهودا در اطراف مسیح جمع شدند. آنان از گناه خویش احساس سر افکندگی کرده ولی در عین حال نگران بودند که شاید مسیح بگریزد. بار دیگر منجی از ایشان پرسید، ” که را می جویید؟ کسی که در حضور ایشان ایستاده بود ، پسر خدا بود و این موضوع به ایشان شهادت داده شده بود اما متقاعد نمی شوند. در مقابل این سوال که ، که را می جویید؟ ” مجددا ً پاسخ دادند، ” عیسی ناصری” آنگاه منجی گفت، به شما گفتم که خودم هستم. پس اگر مرا می خواهید ، بگذارید اینها بروند ” و منظور او شاگردان بود. مسیح می دانست که ایمان شاگردان تا چه اندازه ضعیف است و قصد داشت آنان را از وسوسه و آزمایشات محافظت کند. او آماده بود تا به خاطر ایشان خود را فدا کند. AA 685.1

    یهودا، تسلیم کننده مسیح، وظیفه ای را که بر عهده داشت، فراموش نکرد. هنگامی که جمعیت وارد باغ می شدند او ایشان را راهنمایی می کرد. او به همراهان خود علامتی داده و گفته بود، ” آن کس را که ببوسم، همان است، او را بگیرید. ” اما اکنون به گونه ای تظاهر می کرد تا بگوید که با ایشان هیچ ارتباطی ندارد. یهودا به مسیح نزدیک شد و دست او را همچون یک دوست گرفته و گفت، ” سلام، استاد” و پی در پی او را بوسید ، چنان که گویی در مصیبت وی همدردی می کرد. AA 685.2

    عیسی به وی گفت، ” ای رفیق ، کار خود را انجام بده” و سپس با صدایی سرشار از اندوه به او گفت، ” ای یهودا ، آیا پسر انسان را با بوسه تسلیم می کنی؟ ” این سوال می بایستی وجدان یهودای تسلیم کننده را بیدار کرده و قلب نافرمان او را متاثر می کرد، اما احترام ، وفاداری و عطوفت انسانی او را ترک کرده بود. AA 685.3

    او با بی شرمی و گستاخانه مقاومت کرده و هیچ تمایلی به انعطاف نشان دادن نداشت. و خود را به طور کامل تسلیم شیطان کرده و قدرت مقاومت در برابر وی را از دست داده بود. عیسی از بوسیدن کسی که به وی خیانت کرده بود ف امتناع نورزید. جمعیت وقتی دید که یهودا شخص مسیح را که زمانی پیش از آن در مقابل چشمانشان جلال یافته بود، لمس کرد، جسارت یافت.AA 685.4

    آنان اکنون به مسیح چسبیده بودند و برای بستن دستهای دوست داشتنی او که همواره اعمال نیکو انجام داده بود، اقدام نمودند. AA 686.1

    شاگردان تصور می کردند که استادشان در مقابل کاهنان و سربازان رومی مقاومت نموده و تسلیم نخواهد شد. زیرا همان قدرتی که موجب شده بود تا جمعیت پس رفته و مانند مرده بر زمین بیفتند ، می توانست ایشان را عاجز و درمانده سازد تا عیسی و همراهانش از آنجا بگریزند. آنان با مشاهده ریسمانی که برای دستهای منحی محبوبشان آورده شده بود، نا امید و خشمگین شدند.AA 686.2

    پطرس با عصبانیت ، شمشیری را که در دست داشت ، کشید ، تا از مسیح دفاع کند، اما با ضربتی که بر خادم کاهن اعظم زد، گوش راستش را برید . مسیح با دیدن این صحنه ، دستهای خویش را که از سوی سربازان رومی محکم نگه داشته شده بود ، رها کرده و گوش آن مرد را لمس کرد و شفا داد. سپس به پطرس گفت، ” شمشیر خود را در نیام کن ، زیرا هر که شمشیر کشد ، بهشمشیر نیز کشته شود. آیا گمان می کنی نمی توانم هم اکنون از پدر خود بخواهم که بیش از دوازده فوج فرشته به یاری ام فرستد؟ - یعنی به ازای هر شاگرد ، یک فوج . شاگردان با خود اندیشیدند ، چرا مسیح ، خویشتن و ایشان را نجات نمی دهد؟ و مسیح با پاسخ دادن به سوال ناگفته ایشان ، اضافه کرد که ، ” در آن صورت پیشگوییهای کتب مقدس چگونه تحقق خواهد یافت که می گوید این وقایع باید رخ دهد؟ ” آیا نباید جامی را که پدر به من داده است ، بنوشم؟”AA 686.3

    مقام رسمی رهبران یهود از پیوستن ایشان به تعقیب کنندگان مسیح ممانعت نکرده بود. برای آنان موضوع دستگیری عیسی با اهمیت تر از آن بود که به دیگران محول شود و به همین دلیل کاهنان حیله گر و مشایخ برای دستگیری وی به گروهی مسلح به چماق و نگهبانان معبد و یهودای اسخر یوطی ملحق شده بودند. AA 686.4

    میان کاهنان و علمای دین با گروهی مسلح و چماق به دست چه اتحادی می توانست وجود داشته باشد؟ گروهی آشوبگر و مسلح به تمامی تجهیزات ، چنان که گویی در تعقیب یک حیوان وحشی بود. مسیح برگشته و با نگاهی نافذ به کاهنان و مشایخ یهود نظر انداخت و سخنانی بر زبان آورد که ایشان هرگز در طول عمرشان فراموش نمی کردند. مسیح به ایشان ، ” مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به سراغم آمده اید؟ هر روز در حضور شما در معبد تعلیم می دادم و دست بر من دراز نکردید. اما این ساعت شماست و قدرت تاریکی.”AA 686.5

    شاگردان با دیدن تسلیم شدن عیسی به جمعیت ، ترسیده بودند. آنان از اینکه عیسی چنین تحقیری را تحمل می نمود، عصبانی و خشمگین شدند. و قادر به درک رفتار و تعالیم وی نبودند. آنان او را به خاطر تسلیم شدن به جمعیت مورد ملامت قرار دادند. نگرانی و ترس برایشان مستولی شده بود و پطرس پیشنهاد کرد که جان خویش را نجات دهند. شاگردان با قبول پیشنهاد پطرس مسیح را “ ترک کرده و گریختند.” اما مسیح این رها کردن را پیش بینی کرده و به ایشان گفته بود، “ اینک زمانی فرا می رسد، و براستی که هم اکنون فرا رسیده است ، که پراکنده خواهید شد و هر یک به خانه و کاشانه ی خود خواهید رفت و مرا تنها خواهید رفت و مرا تنها خواهید گذاشت، اما من تنها نیستم ، زیرا پدر با من است.” ( یوحنا 16 آیه 32).AA 687.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents