Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
آرزوی اعصار - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    فصل 45—«سايه صليب»

    كار و ماموريت مسيح در اين جهان به سرعت به پايان خود نزديك مي شد. در مقابل مسيح وقايعي كه مي بايستي به سوي آن گام بر مي داشت، به نحو واضحي نمايان مي شد. او حتي قبل از آنكه طبيعت بشري را بر خود گيرد از تمامي طول مسيري كه مي بايستي براي نجات گمشدگان مي پيمود، آگاه بود.AA 401.1

    هر اندوهي كه دل او را مي شكافت، هر توهيني كه مي شنيد و هر محروميتي كه متحمل مي گرديد، پيش از آن كه تاج و رداي پادشاهي را ترك گويد و از تخت سلطنت پايين آيد و در قالب انساني ظاهر شود، در نظر وي روشن و آشكار بود. مسيري كه از آخور شروع مي شد و به صليب جلجتا ختم مي گشت، در مقابل ديدگان وي قرار داشت.AA 401.2

    او از رنج و مصيبت پيش روي خود آگاه بود. او از همه امور باخبر بود با اين حال فرمود: «اينك مي آيم! در طومار كتاب درباره من نوشته شده است. در به جا آوردن اراده تو اي خداي من رغبت مي دارم و شريعت تو در اندرون دل من است.» (مزامير 40 آيات 7 و 8).AA 401.3

    عيسي از آغاز، نتيجه ماموريت خويش را مي ديد. زندگي او در اين جهان سرشار از زحمت و ايثار بود ولي او اميدوار و دلخوش بود كه زحمات و مصيبت هاي وي در جستجوي گمشدگان، بيهوده نخواهد بود.AA 401.4

    او با فدا كردن زندگي خود براي نجات جهان، مي خواست كه انسان، وفاداري خود به خداوند را دوباره بازيابد و براي اين منظور اگرچه لازم بود ابتدا تعميد خون دريافت شود، اگرچه مي بايست گناهان جهان بر جان بي گناه او سنگيني كند و سايه وحشتناك و وصف ناپذير غم و اندوه بر او قرار گيرد، با اين حال شادي و موفقيتي كه پيش روي وي قرار داشت، سبب شد كه متحمل صليب شود و شرم و تحقير را برگزيند.AA 401.5

    دوستان و همكاراني كه در ماموريت عيسي با وي همراه بودند از حوادث پيش روي او هيچ اطلاعي نداشتند، اما زمان به سرعت فرا مي رسيد و ايشان مي بايست شاهدان درد و مصيبت او مي شدند.AA 401.6

    لازم بود كه آنان كسي را كه آن همه دوست داشتند و به او اتكا مي كردند، ببينند كه به دست دشمنان گرفتار آمده است و بر صليب جلجتا آويخته مي شود. عيسي به زودي ايشان را ترك مي كرد و آنها مجبور بودند بدون تسلّي يافتن از حضور آشكار او، با دنيا و نيرنگ هاي آن روبرو گردند. او مي دانست كه شاگردان چگونه در نتيجه تنفر و بي ايماني ديگران دچار جفا و شكنجه خواهند شد و به همين دليل مي خواست آنان را براي روبرو شدن با زحمات و آزمايشات آماده سازد.AA 402.1

    عيسي و شاگردانش اكنون به يكي از روستاهاي اطراف قيصريه فيليپس مي آمدند. آنان در آن سوي مرزهاي جليلي بودند، ناحيه اي كه در آن، بت پرستي رواج داشت. در اينجا شاگردان از ناحيه جليل كه تحت نفوذ يهوديت بو، خارج شدند و براي برقرار كردن ارتباط نزديك با بت پرستان آمده بودند و در اطراف آنان انواع مختلف خرافه پرستي وجود داشت. عيسي قصد داشت كه شاگردان با مشاهده اين گونه خرافات از مسئوليت هاي خويش در مقابل شرك و بت پرستي آگاه شوند. مسيح در مدت توقف خود در اين ناحيه، سعي نكرد تا مردم را تعليم دهد، بلكه بيشتر وقت خود را با شاگردان سپري كرد.AA 402.2

    عيسي قصد داشت تا شاگردان خود را از رنجي كه در انتظار وي بود، به تدريج آگاه كند. اما نخست از ايشان جدا شده، دعا كرد تا دلهاي ايشان براي دريافت سخنانش آماده گردد و بعد از ملحق شدن به ايشان بلافاصله آنچه را كه مي خواست بديشان بگويد، نگفت: بلكه قبل از انجام اين كار به آنان فرصت داد تا ايمانشان را به او اقرار كنند تا بتوانند براي روبرو شدن با زحمات و سختي ها تقويت شوند.AA 402.3

    بنابراين از شاگردان پرسيدند: «به گفته مردم من كه هستم؟” شاگردان با اندوه و تاسف مجبور بودند كه عجز و درماندگي قوم اسراييل را در شناختن مسيح، اقرار و تصديق كنند عده اي از مردم با ديدن معجزات او، اعلام كرده بودند كه وي فرزند داوود است. جمعيتي كه در بيت صيدا از سوي او تغذيه شده بودند، مي خواستند او را پادشاه اسراييل اعلام كنند. بسياري او را نبي مي خواندند، اما به مسيح بودن وي ايمان نداشتند.AA 402.4

    اكنون عيسي با اشاره به شاگردان خود از ايشان مي پرسد: «شما چه مي گوييد؟ به نظر شما من كه هستم؟ » و پطرس پاسخ داد: «تو مسيح، پسر خداي زنده هستي.” پطرس از ابتدا ايمان داشت كه عيسي همان مسيح است ولي بسياري ديگر كه به واسطه موعظه يحياي تعميد دهنده ايمان آورده و مسيح را پذيرفته بودند، با زنداني و كشته شدن يحياي تعميد دهنده نسبت به ماموريت او دچار شك و ترديد شده بودند و اكنون همان گروه نسبت به مسيح بودن عيسي نيز دچار ترديد بودند، مسيحي ها كه مدت ها در انتظار آمدن او بودند. بسياري از شاگردان با شور و شوق فراوان از عيسي انتظار داشتند كه بر تخت سلطنت داوود بنشينند، اما هنگامي كه دريافتند عيسي چنين قصدي ندارد، او را رها كردند. اما پطرس و همراهان وي به عيسي وفادار ماندند. رفتار متزلزل و ترديد آميز كساني كه ديروز از عيسي تمجيد كرده بودند و امروز او را محكوم مي كردند،AA 402.5

    نمي توانست ايمان حقيقي پيروان منجي را نابود كند. پطرس در مقابل سئوال عيسي پاسخ داد: «تويي مسيح، پسر خداي زنده.» او براي تكريم و پذيرش عيسي، در انتظار پادشاهي دنيوي او نبود، بلكه او را در تواضع و فروتني اش پذيرفت.AA 403.1

    پطرس ايمان دوازده شاگرد را بيان كرده بود. با اين حال هنوز شاگردان از درك ماموريت عيسي كاملا آگاه نبودند. مخالفت و تحريف كاهنين و حاكمان يهود اگرچه نمي توانست ايشان را از مسيح روي گردان كند با اين حال موجب سر درگمي ايشان شده بود.AA 403.2

    آنان راه خود را به روشني تشخيص نمي دادند و تاثير تربيت دنيوي، تعاليم معلمين يهود و قدرت آداب و رسوم سنتي، مانع از درك حقيقت مي شد. با وجودي كه پيوسته انوار ارزشمند حقيقت از سوي عيسي بر ايشان تابيده شده بود، غالب اوقات، مانند افرادي بودند كه در تاريكي پي چيزي مي گردند. اما در اين زمان، قبل از اين كه با آزمايش بزرگ ايمان روبرو شوند، روح القدس با قدرت و قوت بر ايشان قرار گرفت و براي اندك زماني چشمان ايشان «از چيزهاي ديدني به چيزهاي ناديدني نظر كرده بود.» (دوم قرنتيان 4 آيه 18). و در زير لباس جسم، جلال پسر خدا را تشخيص دادند.AA 403.3

    آنگاه عيسي به پطرس گفت: «خوشا بحال تو، اي شمعون پسر يونا! زيرا اين حقيقت را جسم و خون بر تو آشكار نكرد، بلكه پدر من كه در آسمان است.»AA 403.4

    حقيقتي كه پطرس به آن اعتراف نمود، پايه و اساس ايمان مومنين محسوب مي شود. عيسي اعتراف به اين حقيقت را به عنوان حيات جاوداني اعلام كرده است. اما در اختيار داشتن چنين معرفتي نبايد دليلي براي خود ستايي باشد. حكمت و يا نيكويي خود پطرس، حقيقت را بر وي آشكار نكرد، زيرا بشريت هرگز با قدرت و اعمال خويش قادر به كسب معرفت الهي نيست.AA 403.5

    زيرا، «مثل بلندي هاي آسمان است، چه خواهي كرد؟ گودتر از هاويه است، چه تواني دانست؟» تنها با كمك روح القدس است كه مي توانيم عمق هاي خدا را تفحص كنيم، «چيزهايي را كه هيچ چشمي نديده، هيچ گوشي نشنيده و به خاطر انساني خطور نكرده است زيرا خدا آن را توسط روح خود بر ما آشكار ساخته چرا كه روح، همه چيز حتي عمق هاي خدا را نيز تفحص مي كند.» (اول قرنتيان 2 آيات 9 و 10) و «سرّ خداوند با ترسندگان اوست.» و حقيقتي كه موجب شد تا پطرس جلال مسيح را تشخيص دهد، گواه اين بود كه، «خداوند او را تعليم داده بود.» (مزامير 25 آيه 14 و يوحنا 6 آيه 45). و به راستي كه، «خوشا به حال تو، اي شمعون، پسر يونا! زيرا اين حقيقت را جسم و خون بر تو آشكار نكرد، بلكه پدر من كه در آسمان است »AA 404.1

    آنگاه عيسي ادامه مي دهد: «و من نيز تو را مي گويم كه تويي پطرس و بر اين صخره كليساي خود را بنا مي كنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهند يافت. » كلمه پطرس به معناي صخره — سنگ غلطان است. پطرس صخره اي نبود كه كليسا بر روي آن بنا شود زيرا زماني كه پطرس با ناسزا و بد و بي راه، خداوند را انكار نمود، ابواب جهنم بر او استيلا يافته بود. به همين دليل كليسا بر روي كسي بنا شد كه ابواب جهنم نتواند بر آن استيلا يابد.AA 404.2

    قرن ها قبل از آمدن منجي، موسي به صخره نجات اسراييل اشاره كرده بود و سراينده مزامير درباره «صخره قوت من» سراييده بود و اشعياء نبي نوشته بود كه: «بنابراين خداوند يهوه چنين مي گويد: «اينك در صهيون سنگ بنيادي نهادم يعني سنگ آزموده و سنگ زاويه اي گرانبها و اساس محكم.»»(تثنيه 32 آيه 4، و مزامير 62 آيه 7، و اشعياء 28 آيه 16). خود پطرس با الهام از روح القدس اين نبوت را مربوط به عيسي دانسته، ميگويد: حال چشيده ايد كه خداوند مهربان است. با نزديك شدن به او، يعني به آن سنگ زنده كه آدميان رد كرده اند اما نزد خدا برگزيده و گرانبهاست. شما نيز چون سنگ هاي زنده به صورت عمارتي روحاني بنا مي شويد تا كاهناني مقدس باشيد و به واسطه عيسي مسيح، قرباني هاي روحاني مقبول خدا را بگذرانيد.» (اول پطرس 2 آيات 3 تا 5).AA 404.3

    زيرا هيچ كس نمي تواند جز آن كه بنيان نهاده شده است، بنيان ديگري بگذارد و آن بنياد همانا خود عيسي مسيح است. » (اول قرنتيان 3 آيه 11)، و عيسي گفت: «بر روي اين صخره، من كليساي خود را بنا خواهم كرد.»AA 404.4

    مسيح در حضور خدا و موجودات ملكوتي و در مقابل سپاه نامريي جهنم، كليساي خود را بر صخره جاوداني بنا نهاد. صخره، خود اوست- بدن اوست كه به خاطر ما شكسته و مجروح گرديد. كليسايي كه بر اين صخره بنا گردد، ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهند يافت.AA 405.1

    هنگامي كه مسيح اين سخنان را بيان كرد، كليسا چقدر ضعيف به نظر مي رسيد! تعداد ايمانداران بسيار اندك بود و تمامي قواي اهريمني و ارواح شرير در مقابل ايشان صف آرايي كرده بود، با اين وجود ايمانداران به مسيح نمي بايست دچار وحشت مي شدند. قوت آنان بر صخره اي شكست ناپذير استوار بود.AA 405.2

    پطرس حقيقتي را بيان كرده بود كه بنيان و اساس اعتقاد كليسا بود و اكنون عيسي افتخار نمايندگي تمام مومنين كليسا را به او مي بخشيد. عيسي فرمود: «كليدهاي پادشاهي آسمان را به تو مي دهم. آنچه بر زمين ببندي، در آسمان بسته خواهد شد و آنچه بر زمين بگشايي، در آسمان گشوده خواهد شد.»، “كليدهاي پادشاهي آسمان”، كلام مسيح مي باشد. تمامي كتب مقدسه، متعلق به مسيح و راجع به او بود. قدرت و قوت كلام، درهاي آسمان را باز و بسته كرده، شرايطي را كه بر اساس آن انسان مورد پذيرش يا عدم پذيرش قرار مي گيرد، اعلام مي كنند. بدين ترتيب، كار آناني كه كلام خدا را موعظه مي كنند، داراي خاصيتي است كه مي تواند انسان را از حياتي به حيات ديگر و يا از مرگ به مرگ ديگر رهنمون كند. رسالت مربوط به ايشان داراي نتايج جاوداني است.AA 405.3

    منجي، ماموريت بشارت انجيل را تنها به پولس محول نكرد. او چندي بعد، همان سخناني را كه به پطرس گفته بود، در مورد كليسا به كار برد. در واقع عيسي قبل از اين نيز، اين سخنان را به دوازده شاگرد برگزيده خود به عنوان نماينده مومنين اعلام كرده بود. اگر عيسي با محول كردن اختيارات ويژه به يكي از شاگردان، وي را مافوق سايرين قرار مي داد، ديگر لزومي نداشت كه اغلب اوقات آنان را براي كسب بالاترين مقام در حال رقابت و مشاجره ببينيم. آنان مي بايستي تسليم اراده استاد مي شدند و هر آن كس را كه وي بر مي گزيد، مورد تكريم و احترام قرار مي دادند.AA 405.4

    مسيح به جاي آن كه يكي از ايشان را به رياست بر سايرين تعيين كند، فرمود: «اما شما «استاد” خوانده مشويد، زيرا تنها يك استاد داريد و همه شما برادريد. هيچ كس را نيز بر روي زمين «پدر» نخوانيد زيرا تنها يك پدر داريد كه در آسمان است و نيز «معلم» خوانده مشويد، زيرا فقط يك معلم داريد كه مسيح است.” (متي باب 23 آيات 8 تا 10).AA 405.5

    «سرّ هر مرد مسيح است.” و «خدا، همه چيز را زير قدم هاي او نهاد.» و «مقرر فرمود كه او در كليسا «سر»همه چيز باشد، كليسايي كه بدن اوست، يعني پري او كه همه چيز را از هر لحاظ پر مي سازد. » (اول قرنتيان 11 آيه 3- و افسسيان 1 آيات 22 و 23).AA 406.1

    كليسا بر روي مسيح كه پايه و اساس اوست بنا شده است و وظيفه كليساست كه از عيسي به عنوان سر همه چيز اطاعت كند. كليسا نبايد به انسان متكي باشد و تحت اراده انساني كنترل شود. بسياري مدعي اند كه با دارا بودن يك موقعيت قابل اعتماد در كليسا اين حق را دارند كه براي مردم تعيين تكليف كنند. خداوند چنين ادعايي را تاييد و تصويب نمي كند. مسيح مي فرمايد: «همه شما برادريد. » و در معرض وسوسه قرار مي گيريد و مرتكب خطا مي شويد. پس نبايد به هدايت و ارشاد انسان فاني متكي شويد. صخره ايمان، حضور زنده مسيح، در كليساست و ضعيفان بر اين صخره تكيه خواهند زد و آناني كه خود را قوي ترين مي پندارند، ضعيف خواهند شد مگر اينكه لياقت و شايستگي را در مسيح جستجو كنند. خداوند مي فرمايد: «ملعون باد كسي كه بر انسان توكل دارد و بشر را اعتماد خويش سازد و دلش از يهوه منحرف شود.» ، «خداوند صخره است و اعمال او كامل است. » ، «خوشا بحال همه آناني كخ بر او توكل دارند.» (ارميا 17 آيه 5 — تثنيه 32 آيه 4 — مزامير 2 آيه 12).AA 406.2

    بعد از اعتراف پطرس، عيسي شاگردان را منع كرد كه دوباره مسيح بودن او به كسي چيزي بگويند و اين دستور به واسطه مخالفت قاطعانه كاتبان و فريسيان داده شده بود. مهمتر از اين، مردم و حتي شاگردان، آنچنان تصور غلطي از مسيح داشتند كه علني كردن اين موضوع، تصور اشتباهي را درباره اعمال و خصوصيات مسيح در اذهان مردم ايجاد مي كرد. با اين حال، عيسي هر روز منجي بودن خويش را به ايشان آشكار كرده، مي خواست كه آنان تصور درستي از مسيح بودن وي داشته باشند.AA 406.3

    شاگردان هنوز هم توقع داشتند كه مسيح به عنوان پادشاه دنيوي سلطنت كند. اگر چه عيسي براي مدتي اين نقشه را از انظار پنهان داشته بود،AA 406.4

    شاگردان اعتقاد داشتند كه او براي هميشه در فقر و گمنامي نخواهد ماند و زماني فراخواهد رسيد كه او سلطنت خود را برقرار مي كند. شاگردان هرگز تصور نمي كردند كه خشم و نفرت كاتبان و فريسيان بر مسيح فائق آيد و او از سوي قوم خود مورد انكار و بي اعتنايي قرار گيرد، به عنوان يك فريب كار، محكوم و مانند يك تبهكار مصلوب شود.AA 406.5

    شاگردان هرگز نمي توانستند چنين تفكري را بپذيرند. اما زمان آشكار شدن قدرت شرير فرا رسيده بود و عيسي ناچار بود شاگردان را از مبارزه اي كه پيش رو داشتند، آگاه كند، انتظار چنين وقايعي او را مغموم و متاثر مي ساخت.AA 407.1

    مسيح تا آن زمان درباره مصائب و موت خود با ايشان سخن نگفته بود. عيسي در گفتگوي خود با نيقوديموس گفته بود: «همان گونه كه موسي آن مار را در بيابان برافراشت پسر انسان نيز بايد برافراشته شود. تا هر كه به او ايمان آورد، حيات جاويدان داشته باشد. » (يوحنا 3 آيات 14 و 15).AA 407.2

    اما شاگردان از چنين چيزي اطلاع نداشتند و اگر هم چنين سخناني را مي شنيدند، آن را درك نمي كردند. امّا اكنون با عيسي به سر مي بردند، سخنان او را مي شنيدند و شاهد اعمال او بودند بنابراين بايد عليرغم مخالفت كاهنين و مردم با عيسي، به پطرس ملحق مي شدند و مي گفتند كه، «تويي مسيح، پسر خداي زنده! »AA 407.3

    و اكنون زمان آن رسيده بود كه پرده حايل كنار زده شود و اسرار آينده آشكار گردد. «از آن پس عيسي به آگاه ساختن شاگردان خود از اين حقيقت آغاز كرد كه لازم است به اورشليم برود و در آنجا از مشايخ و سران كاهنان و علماي دين آزار ببيند و كشته شود و در روز سوم برخيزد. »AA 407.4

    شاگردان عيسي با حزن و اندوه و در سكوت، به سخنان وي گوش دادند.AA 407.5

    مسيح، اعتراف پطرس مبني بر اينكه پسر خداوند است را پذيرفته بود از اين رو اكنون ديگر سخنان او درباره مصائب و مرگش براي شاگردان غير قابل درك بود. پطرس نمي توانست سكوت اختيار كند بنابراين مسيح را به كناري برد و سرزنش كنان گفت: «دور از تو سرورم! مباد كه چنين چيزي هرگز بر تو واقع شود. »AA 407.6

    پطرس ، معلم واستاد خود را دوست داشت، اما هنگامي كه آرزو و تمايل خويش را براي جلوگيري از مصيبت عيسي اعلام و آشكار كرد، عيسي از وي تعريف و تمجيد ننمود. سخنان پطرس نمي توانست در آزمايش و مصيبت عظيمي كه پيش روي عيسي قرار داشت، او را ياري نمايد و تسلي دهد. سخنان پطرس با نقشه فيض خداوند براي جهان گناهكار هماهنگ و مطابق نبود. اين سخنان هم چنين با درس ايثار و از خود گذشتگي كه عيسي براي تعليم آن بدين جهان آمده و خود الگوي آن بود، مطابقت و هماهنگي نداشت.AA 407.7

    پطرس مايل نبود كه صليب را در كار مسيح مشاهده كند. اثري كه سخنان پطرس در افكار پيروان مسيح ايجاد كرد، به طور واضح و آشكار با آنچه كه مسيح در نظر داشت، كاملا در تضاد بود. به همين دليل منجي در پاسخ به سخنان پطرس، او را شديدا مورد سرزنش قرار مي دهد و مي گويد: «دور شو از من، اي شيطان! تو مانع راه مني، زيرا افكار تو انساني است نه الهي.»AA 408.1

    شيطان سعي كرد كه عيسي را دلسرد و مايوس كرده، وي را از انجام ماموريت خويش بازدارد و پطرس نيز با محبت كوركورانه، وسوسه شيطان را بر زبان آورد. شيطان، سرور تاريكي، مظهر چنين افكاري بود و در پس چنين انگيزه اي تحريك شيطان كاملا آشكار بود. شيطان در خلال تجربه و آزمايش عيسي در بيابان به وي پيشنهاد نموده بود كه اگر مسير تواضع و ايثار را ترك گويد،AA 408.2

    همه حكومت هاي جهان را با تمام شكوه و جلال دنيوي، به وي خواهد بخشيد. اكنون همه وسوسه ها و شرايط را به شاگردان عيسي پيشنهاد مي كرد. شيطان سعي داشت با معطوف ساختن نگاه پطرس به شكوه و جلال دنيوي، توجه او را از نگريستن به صليب عيسي منحرف كند. اما عيسي مايل بود كه پطرس فقط به صليب وي نگاه كند و اكنون شيطان از طريق پطرس، مي خواست عيسي را مورد وسوسه و آزمايش قرار دهد. اما عيسي تنها به شاگردان خود فكر مي كرد و به سخنان شيطان توجه نداشت.AA 408.3

    در ضمن شيطان ميان پطرس و استادش قرار گرفته بود تا بدين وسيله دل شاگردان از ديدن تواضع و ايثار مسيح تحت تاثير قرار نگيرد. سخنان عيسي خطاب به پطرس نبود بلكه متوجه كسي بود كه سعي داشت باعث دوري و جدايي او از منجي شود؛ جمله «دور شو از من اي شيطان!» و ديگر ميان من و خادم خطاكارم فاصله نينداز و بگذار با پطرس روبرو شده ، راز محبت خود را به او آشكار سازم.»، به شيطان گفته شده بود.AA 408.4

    اين واقعه براي پطرس درس بسيار تلخ و ناخوشايندي بود. اما به تدريج آموخت كه طريق مسيح در اين جهان، از ميان درد و رنج و حقارت مي گذرد. پطرس به عنوان يكي از شاگردان عيسي، خود را از سهيم شدن در درد و رنج منجي كنار كشيده بود.AA 408.5

    اما او در ميان گرماي سوزان كوره هاي آزمايشات مي بايستي بركات ناشي از همدردي با مسيح را دريافت مي كرد. سال ها بعد، هنگامي كه قامت فعال و پر جنب و جوش او در نتيجه سال ها كوشش و فعاليت، خميده شد، چنين نوشت: «اي عزيزان! از اين آتشي كه براي آزمودن شما در ميانتان برپاست، در شگفت مباشيد، كه گويي چيزي غريب بر شما گذشته است. بلكه شاد باشيد از اينكه در رنج هاي مسيح سهيم مي شويد، تا به هنگام ظهور جلال او به غايت شادمان گرديد.» (اول پطرس 4 آيات 12 و 13).AA 408.6

    اكنون عيسي به شاگردان خود مي فهماند كه زندگي فداكارانه و ايثارگرانه او مي بايست براي شاگردان سرمشق و نمونه باشد. مسيح به شاگردان و جمعيتي كه در اطراف وي اجتماع كرده بودند، نگريسته و گفت: «اگر كسي بخواهد مرا پيروي كند، بايد خود را انكار كرده، صليب خويش را برگيرد و از پي من بيايد. » صليب، در قدرت امپراطوري روم نقش ويژه اي را ايفا كرد و وحشيانه ترين و خفت بار ترين شكل مرگ، مرگ بر صليب بود. افراد تبهكار و مجرم را مجبور مي كردند كه صليب را تا محل مصلوب شدن خود حمل كنند و غالب اوقات صليب را بر دوش شخص تبهكار قرار مي دادند و هنگامي كه فرد از حمل كردن صليب مستاصل مي شد و مقاومت مي كرد، صليب به او مي بستند. اما عيسي به پيروانش فرمود كه صليب خود را برداشته، از او متابعت كنند. با وجودي كه شاگردان، سخنان عيسي را در اين باره به درستي درك نكردند، اما منظور عيسي اين بود كه شاگردان مي بايستي در برابر بيشترين تحقير و اهانت روح بردباري را از دست ندهند و به خاطر مسيح در مقابل مرگ نيز تسليم شوند. سخنان منجي، تصوير بسيار كامل و زيبايي را در مورد تسليم و اطاعت ترسيم كرده بود. اما عيسي همه اين درد و رنج را به خاطر آنان پذيرفته بودو هنگامي كه همه ما گم شده و در گناه بوديم، عيسي ملكوت را مكان مورد علاقه به حساب نياورد. او جاهاي آسماني را ترك گفت، تحت ستم قرار گرفت و تحقير شد و با مرگي ننگين مواجه شد. او كه با گنجينه پربهاي ملكوت دولتمند بود، فقير شد تا ما به واسطه فقر او، دولتمند شويم. بنابراين مي بايستي طريقي را كه او طي نمود، ما نيز بپيماييم.AA 409.1

    محبت كردن به جان هايي كه عيسي به خاطر ايشان مرد، يعني مصلوب نمودن خويشتن. كسي كه خود را فرزند خدا به حساب مي آورد، مي بايستي خود را به عنوان يك حلقه از زنجيري بداند كه براي نجات جهان از آسمان به سوي زمين دراز شده است و چنين شخصي در نقشه فيض مسيح براي نجات جهان گناهكار با وي همكاري مي كند و متحد مي شود.AA 409.2

    يك فرد مسيحي مي بايستي درك كند كه زندگي وي به خداوند اختصاص دارد و با رفتار خود، مسيح را به جهانيان معرفي و آشكار كند. ايثار، شفقت و محبتي كه در زندگي مسيح آشكار شده است، مي بايستي در زندگي خادمان خداوند نيز نمايان شود.AA 409.3

    «هركه بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد، اما هر كه به خاطر من جان خود را از دست بدهد، آن را باز خواهد يافت. »AA 410.1

    خودخواهي و خودپرستي يعني مرگ. اعضاي بدن انسان بدون كمك به يكديگر قادر به ادامه حيات نيستند. قلب اگر نتواند خون حيات بخش را به دست و سر برساند، قدرت خود را سريعا از دست خواهد داد.AA 410.2

    محبت مسيح نيز چون خون حيات بخش، سراسر وجود معنوي ما را فرا گرفته است. ما نيز در بدن مسيح يعني كليسا، اعضاي يكديگر هستيم و اگر عضوي نتواند وظيفه اش را به خوبي انجام دهد، هلاك خواهد شد. عيسي در اين مورد فرمود: «انسان را چه سود كه تمامي دنيا را ببرد، اما جان خود را ببازد؟ انسان براي بازيافتن جان خود چه مي تواند بدهد؟»AA 410.3

    عيسي به شاگردان خود مي گويد كه علي رغم فقر و تحقير زمان حاضر، ايامي خواهد رسيد كه او در جلال و شكوه باز خواهد گشت، جلال و شكوه خداوند، همراه با فرشتگان سماوي و نه با جلال و شكوه دنيوي، سپس اضافه مي كند كه،AA 410.4

    «آمين، به شما مي گويم، برخي اينجا ايستاده اند كه تا پسر انسان را نبينند كه در پادشاهي خود مي آيد، ذائقه موت را نخواهند چشيد. » اما شاگردان، سخنان او را درك نكردند. از ديدگاه ايشان جلال و شكوه، دور از دسترس بود و نگاه ايشان به چشم انداز نزديك معطوف شده بود. آنان به زندگي پر از فقر، حقارت، رنج و درد دنيوي مي نگريستند. آيا آنان مي بايستي از انتظار پر تب و تاب درباره پادشاهي مسيح صرف نظر كنند؟ آيا آنان نمي بايستتعالي استادشان را بر تخت سلطنت داوود ببينند؟ آيا امكان داشت كه مسيح همچون شخصي حقير، بي خانمان و مطرود زندگي كند و كشته شود؟ تفكر در مورد اين مسائل، قلب ايشان را جريحه دار كرده بود زيرا معلم خويش را دوست مي داشتند. هم چنين شك و ترديد، افكار ايشان را آشفته مي ساخت زيرا اهانت و تحقير ظالمانه پسر يگانه خداوند براي ايشان غير قابل درك بود. آنان از خود سئوال مي كردند كه چرا مسيح مي بايستي داوطلبانه به سوي اورشليم عزيمت نموده، با اعمال وحشيانه فريسيان و كاتبان روبرو شود؟ چگونه امكان داشت كه وي خود را تسليم چنين سرنوشتي كرده، آنان را در تاريكي عظيمي رها سازد؟AA 410.5

    شاگردان چنين استدلال مي كردند كه اگر عيسي در ناحيه قيصريه فيليپس اقامت كند، از گزند و آسيب هيروديس و قيافا در امان مي ماند. عيسي از كينه و نفرت يهوديان و قدرت دولت روم هيچ ترسي به خود راه نمي داد. چرا عيسي در آن ناحيه كه دور از دسترس فريسيان بود به كارش ادامه نمي دهد؟ چرا او خود را تسليم مرگ مي كند؟ اگر او مي بايستي بميرد، چگونه امكان دارد كه ملكوت و پادشاهي او با چنان قدرت و استحكامي برقرار گردد كه حتي ابواب جهنم بر آن استيلا نيابند؟ اين موضوع براي شاگردان چون رازي اسرار آميز، غير قابل درك بود.AA 410.6

    آنان در اين هنگام در طول سواحل درياي جليل به سوي شهري مسافرت مي كردند كه تمامي آرزوها و اميدهاي ايشان در آن پايمال مي شد. آنان جرئت نداشتند كه به مسيح اعتراض كنند. اما با صدايي آرام و غمگين درباره حوادث دردناك آينده با يكديگر گفتگو مي كردند. حتي در خلال گفتگوهايشان با يكديگر اين فكر به ذهنشان خطور مي نمود كه شايد يك سلسله حوادث و انفاقات نامرئي، سرنوشتي را كه ظاهرا در انتظار استادشان است، تغيير دهد و بدين طريق براي شش روز طولاني، در شك و ترديد، اميد و ترس به سر بردند.AA 411.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents