Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
داستان رستگاری - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    « مرا لمس مکن »

    او به محض این که از آرامگاه بازگشت، عیسی را دید که در آن نزدیکی ایستاده است، ولی او را نشناخت. مسیح با ملایمت با او صحبت کرد و دلیل اندوه و ماتم او را جویا شد و پرسید که بدنبال که می گردد. او به فرض این که او یک باغبان است، از او تمنا کرد که اگر او سرورش را برده، به او بگوید که در کجا او را قرار داده است تا بتواند او را با خود ببرد. عیسی با صدای ملکوتی خویش گفت، « مریم! » و او با خوشی بر آن شد تا او را در آغوش گیرد؛ ولی عیسی گفت، « مرا لمس مکن زیرا که هنوز نزد پدر خود بالا نرفتهام. و لیکن نزد برادران من رفته، به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما میروم » )یوحنا ۲۰ : ۱(. او با خوشی و با ۷ خبر خوش به سوی حواریون شتافت. عیسی به سرعت به نزد پدر خود عروج کرد تا از او بشنود که او قربانی را پذیرفته است و تمامی قدرت آسمان و زمین را دریافـت کنـد DR 207.4

    فرشتگان مانند یک ابر، پسر خدا را احاطه کرده بودند و فرمان داده بودند تا دروازه های ابدی گشوده شوند، تا پادشاه ج ل وارد گردد. دیدم که در ا حالی که عیسی به همراه آن فرشتگان درخشان آسمانی در حضور خداست، و ج ل او، وی را احاطه کرده است، او حواریون خود را بر روی زمین فراموش ا نکرده است، بلکه قدرت را از پدر خویش دریافت نموده تا بازگشته و به ایشان قدرت عطا نماید. همان روز او بازگشته و خود را به حواریون خویش نمایان ساخت. آنگاه او به ایشان اجازه داد تا او را لمس کنند، چرا که به درگاه حضرت اَعلی عروج کرده و قدرت و اختیار به او تفویض شده بود.DR 208.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents