Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
داستان رستگاری - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    تمام شد

    مردم در سکوت، آخر این صحنۀ ترسناک را تماشا می کردند. خورشید دوباره تابیدن گرفت، ولی صلیب در تاریکی پیچیده شده بود. ناگهان ظلمت از صلیب برداشته شد، و با لحنی همچون صدای کُرنا، گوئی که در سراسر خلقت پیچیده باشد، عیسی فریاد بر آورد، « تمام شد « .” ای پدر به دستهای تو روح خود را میسپارم » )لوقا ۲: ۶(. نوری در اطراف صلیب حلقه زد و ٣ ۴ رخسار منجی با شکوهی همچون خورشید درخشید. آنگاه او سر خویش را پائین انداخته و جان سپرد.DR 200.3

    در لحظه ای که عیسی جان خود را تسلیم نمود، کاهنان در معبد در مقابل پردۀ صحن مشغول انجام مناسک بودند که قدس را از قدس الاقداس جدا می ساخت. به ناگاه احساس کردند که زمین در زیر پایشان لرزید و پردۀ حجاب معبد که آویزه های زینتی گران قیمت داشت، توسط همان دست خاکستری که کلام عقوبت را بر دیوارهای قصر بلشصر نوشت از بالا تا پائین به دو پاره شد.DR 200.4

    عیسی زندگی خود را تسلیم ننمود تا زمانی که کاری را که برای انجام آن آمده بود تمام گردد؛ و او با نفسی که از او رخت بر می بست بانگ بر آورده گفت، « تمام شد! ». فرشتگان شادمان گردیدند هنگامی که کلام بیان شد، چرا که برنامه بزرگ رهایی به پیروزی به پیش رفته بود. در آسمان خوشی و سرور بود، چرا که فرزندان آدم اینک می توانستند از طریق یک زندگی مطیعانه، در حضور خدا اعت یابند. شیطان شکست خورده بود و می دانست که سلطنت را از دست ا داده است.DR 201.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents