Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
داستان رستگاری - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    حوا وسوسه کننده شد

    آنگاه او برای خود میوه ای چید و خورد و حس کرد که قدرتی تازه و رفعت بخش در او جان گرفته که در نتیجه تاثیر روح انگیز میوه ممنوعه است. او در وجدی عجیب و غیر طبیعی بود در حینی که با دستانی پر از میوه ممنوعه به دنبال شوهر خود می گشت. او گفتمان حکیمانه مار را حکایت کرد و خواست تا او را به درخت دانش هدایت کند. حوا به او گفت که از میوه خورده است و در عوض حس مرگ، متوجه شد که گواراست و تاثیر روح بخشی دارد. به محض اینکه حوا نافرمانی کرد به واسطه قدرتمندی تبدیل شد تا به موجب آن بتواند باعث سقوط شوهر خود بشود.DR 32.1

    دیدم که اندوه بر چهرۀ آدم نشست. او ترسان و مبهوت بنظر می رسید. ذهنش مغشوش شده بود. او به حوا گفت ] 36 [ که او کام اطمینان دارد که ا این خصم بوده است که درباره او به آنان هشدار داده شده بود، و اگر چنین است، او خواهد مُرد. حوا به آدم اطمینان داد که حس ناخوشی ندارد و در عوض حسی خوشایند دارد و از او خواست تا میوه را بخورد.DR 32.2

    آدم کام متوجه شد که شریک زندگی او از تنها حکمی که به عنوان ا آزمون وفاداری و محبت به آنان داده شده، تجاوز و سرپیچی کرده است. حوا چنین استدلال کرد که مار به او گفته که مطمئناً نخواهید مرد، و گفتار او باید درست باشد، چرا که او نشانه ای از ناخشنودی خدا نمی بیند، ولی حسی خوشایند دارد، در حالی که تصور می کرد فرشتگان چنین حسی دارند.DR 32.3

    آدم از اینکه حوا از کنار او رفته بود احساس تاسف کرد، ولی اینک آن عمل انجام شده بود. او باید از همنشینی کسی که او را خیلی دوست می داشت جدا می شد. چطور چنین چیزی ممکن بود؟ عشق او نسبت به حوا قوی بود. و در اوج نومیدی تصمیم گرفت تا در سرنوشت او شریک شود. او استدلال کرد که حوا پاره تن اوست و اگر او باید بمیرد، او نیز باید با حوا بمیرد، چرا که او نمی توانست جدایی از او را تحمل کند. او نسبت به آفریدگار مهربان و بخشنده کمبود ایمان داشت. او نیندیشید که خدایی که او را از خاک زمین سرشت و به او جان و شکلی زیبا داد، و همنشین او حوا را آفریده بود، می توانست جایگزینی برای او بیافریند.DR 32.4

    پس از آن، کلام این مار خردمند دیگر نمی توانست درست باشد؟ حوا در مقابل او قرار داشت، به همان اندازه مقبول و دوست داشتنی و زیبا، و به ظاهر معصوم، مانند نافرمانی که پیش از این انجام داده بود. او عشق بیشتر و عالی تری را نسبت به او و قبل از نافرمانی اش ابراز نمود. آدم در او نشانه ای از مرگ ندید. او به آدم در باره حس شادمان از اثر میوه ای که خورده بود گفته بود، از عشق سوزان برای او، و او تصمیم گرفت تا به خود جرات دهد تا در برابر عواقب آن بایستد. او میوه را قاپید و به سرعت خورد، و مانند حوا بلادرنگ حسی ناخوشایند نداشت.DR 32.5

    حوا اندیشیده بود که قادر است تا فرق بین درست و غلط را تشخیص بدهد. امید واهی از ورود با جایگاه دانش و معرفت باعث شد تا خیال کند که مار دوست مخصوص اوست و به خیریت او علاقمند است. اگر حوا به دنبال شوهر خود می رفت و آنان داستان مار را به خالق خود نقل می کردند، از آن وسوسه زیرکانه و خدعه آمیز بلادرنگ رهایی می یافتند. پروردگار نمی گذاشت تا درباره میوه درخت دانش کنکاش کنند، و در معرض خطر رویاروئی با شیطان نقابدار قرار نمی گرفتند. او می دانست که اگر آنان به میوه دست نزنند کام در امان خواهند بود. اDR 33.1

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents