Loading...
Larger font
Smaller font
Copy
Print
Contents
داستان رستگاری - Contents
  • Results
  • Related
  • Featured
No results found for: "".
  • Weighted Relevancy
  • Content Sequence
  • Relevancy
  • Earliest First
  • Latest First
    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents

    62—اجر مقدسین

    آنگاه تعداد بسیار زیادی از فرشتگان را دیدم که از شهر، تاجهای با شکوهی می آوردند. تاجی برای هر مقدس، با نام او که بر روی آن نوشته شده بود. هنگامی که عیسی تاجها را خواست، فرشتگان برای او آوردند، و عیسی با دست راست خود با مهربانی، تاجها را بر روی سرهای مقدسین گذاشت. با همان طریق فرشتگان چنگ ها را آوردند و عیسی آنها را نیز به مقدسین داد. فرشتگانِ تحت فرمان، اولین پرده ها را نواختند و بعد هر صسدایی در شکرگزاری بلند شد و با شادمانی حمد گفت و هر دستی با مهارت بر تارهای چنگ نواخت و قطعه موسیقی خوش الحانی در کمال نواخته شد.DR 385.1

    آنگاه عیسی را دیدم که گروه رهایی یافته را به دروازه شهر هدایت می کرد. او دروازه را گرفت و آن را به عقب هل داد که بر روی لولاهای درخشنده ای می چرخید و به قوم ها که حقیقت را نگاه داشته بودند فرمان داد تا وارد شوند. درون شهر هرچیزی که چشم نواز بود دیده می شد. آنان غنای شکوه را در هر کجا می دیدند. آنگاه عیسی به مقدسین رهایی یافته خود نگاه کرد؛ چهره های آنان با جال می درخشید؛ و او چشمان دوست داشتنی خود را بر آنان دوخته بود، او با صدای خوش الحان قوی خود گفت، « من رنج جان خود را نگریستم و خشنودم ». این شکوه غنی از آن شماست تا برای همیشه از آن لذت ببرید. اندوه های شما پایان یافته است و مرگی دیگر نخواهد بود، و نه اندوه و نه گریه، و دردی دیگر نخواهد بود ». دیدم که رهایی یافتگان سجده نموده و تاجهای درخشان خود را به پای عیسی افکندند و آنگاه هنگامی که دست نوازشگر او بلند شد، آنان چنگ های طلائی خود را نواخته و فضای آسمان را با موسیقی غنی و سرودهایی برای بره پر ساختند.DR 385.2

    آنگاه دیدم که عیسی امت خود را به سوی درخت حیات هدایت می کرد و مجدداً صدای دلنواز او شنیده شد که زیبا تر از هر موسیقی خوش الحانی بود که بر گوشهای فانیان می نشست و می گفت، « برگهای این درخت برای شفای اقوام است. همگی از آن بخورید ». بر روی آن درخت حیات زیباترین میوه وجود داشت، که مقدسین می توانستند آزادانه از آن بهره ببرند، در شهر باشکوه ترین بارگاه وجود داشت، که از رود خالص آن آب حیات جاری بود، که همچون بلور شفاف بود. در هر طرف این رود درخت حیات بود و در کرانه رود درختان زیبای دیگری بودند که برای خوردن نیکو بودند.DR 386.1

    زبان بطور کل در تشریح ملکوت عاجز است. هنگامی که صحنه هایی در مقابل من نشان داده می شد، در شگفتی از خود بیخود می شدم. مسحور و شیفته این عظمت مافوق درک بشر و شکوه عالی، قلم را بر زمین گذاشتم و با شگفتی بانگ بر آوردم، « آه چه عشقی، چه عشق شگفت انگیزی! .” فرهیخته ترین زبان از شرح شکوه ملکوت یا اعماق بی نظیر محبت منجی عاجز است. DR 386.2

    Larger font
    Smaller font
    Copy
    Print
    Contents